گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر شب از سودای آن زلف سیاه

بگذرانم از فلک من دود آه

گر کنی دعوی خوبی، می رسد

شاهدان داری دو رخ چون مهر و ماه

ماه را با ابرویت نسبت کنم

شرمساری چون نبینم زین گناه

خون چندین سوخته در گردنش

آنکه نامش کرده ای زلف سیاه

ملک دل ملک تو شد، ای شاه حسن

کامران بنشین به صدر بارگاه

خسروش خلوتگه دیدار ساخت

دیده را چون دید روشن جایگاه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای ممالک را مبارک پادشاه

ای سزای خاتم و تخت و کلاه

تیغ خونخوارت پذیرفتار فتح

عفو جان‌بخشت خریدار گناه

روز کوشش بحر گردون کر و فر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
خاقانی

گنج عمری داشتی خاقانیا

کم کم از گنج تو گم شد آه آه

شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید

شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه

در زیان عمر یکسانند خلق

[...]

امامی هروی

ای جهانت بر جهانداری دلیل

وی خدایت بر خداوندی گواه

وی ز مهر سایه ات خورشید روی

در جهان، آورده هر روزی پگاه

هم جهان جاه را انصاف و امن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه