ای آرزوی هزار سینه
وندر دل تو هزار کینه
هستم ز برت که هست پیدا
در جامه چو می در آبگینه
هر قطره خون ز چشم من هست
بر خاتم عاشقی نگینه
ای عقل که پندنامه خوانی
در آب روان کن این سفینه
طاقت به دلم نماند، یارب
انزل لقلوبنا سکینه
مجنون خراب سینه داند
اندوه من خراب سینه
ننگ همه عاشقانست خسرو
مپسند سفال در خزینه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پر کن صنما هلاقنینه
زان آب حیات راستینه
زان می که چو از خم سفالین
تحویل کند در آبگینه
حاجی به شعاع او به شب در
[...]
آن کن که کلید آن خزینه
پولاد بود نه آبگینه
خون دلش از صفای سینه
پیدا چو می اندر آب گینه
ای تاج سر همه افاضل
ای لطف تو روح را سکینه
هستت ملکی ملک صفاتی
در طبع عدوت جز سگی نه
ای قبله مقبلان در تو
[...]
بی لعل تو دل درون سینه
خون است چو می در آبگینه
غمهای تو برد صبرم از دل
تاراج سپاه شد خزینه
مرغ دل من ز روی و خالت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.