لاله دمد از خون شهیدان غم او
تا حشر در آیند به خوان علم او
از جور و وفا و ستم هر که بپرسی
در عشق مساوی ست وجود و عدم او
می زد رقم غالیه نقاش سیه کار
بشکست ز رشک خط سبزت قلم او
در پای خم امروز چو من صاف دلی نیست
جز درد که پیوسته بود در قدم او
خسرو چو خورد می ز سفال سگ کویش
جمشید حسد می برد از جام جم او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دیده بماند خیره در ماتم او
خونابه فسرده گشت اندر دم او
یا رب چه خوش است زلف خم در خم او
و آن عارض چون شیر و می اندر هم او
شد زنده دل مردهٔ اوحد زدمش
بی شک دم عیسوی است امشب دم او
خون گشت دلم ز زخم بی مرهم او
بر خاک چنانکه می شمردم دم او
تا بازپسین نفس کز وکشت جدا
می گفت مرا که الله الله غم او
آن سرو که شادند جهانی به غم او
هر سو که خرامد سر ما و قدم او
باشد ستم از یار کرم شکر که بگذشت
در حق من خسته دل از حد کرم او
بر لوح دلم صورت خط تو رقم زد
[...]
خاکم بره پیک حریم حرم او
باشد که بجایی برسم در قدم او
بر داغ دلم مرهم راحت مگذارید
تا کم نشود راحت درد و الم او
زین گونه که بر من ستم دوست خوش آید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.