نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست
ولیکن بی وفایی این قدر هست
نه در هجر توام خواب و قرار است
نه در عشق توام از خود خبر هست
ازان ناوک که از چشم تو بر من
هنوزم زخم پیکان در جگر هست
دمی غایب نه ای از پیش چشمم
اگر دوری، خیالت در نظر هست
سبک باشد سر خالی ز سودا
من و سودای جانان تا که سر هست
نپندارم که در گلذار فردوس
ز رخسارت گلی پاکیزه تر هست
تعالی الله قباپوشی که او را
کمر بر موی و مویی تا کمر هست
تمنای دلم کردی و دادم
بفرما، گر تمنای دگر هست
شب هجران دراز است ارچه خسرو
مشو غمگین که امید سحر هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
همی چندان که موی جانور هست
دگر دیگ بیابان سر بسر هست
نگویم در تو عیبی ای پسر هست
ولیکن بی وفایی این قدر هست
نه در هجر توام خواب و قرار است
نه در عشق تو از خویشم خبر هست
از آن ناوک که زد چشم تو بر من
[...]
به گرمی گفتش ار کار دگر هست
بجو تا وقت و فرصت این قدر هست
یکی را شوق گل کاری به سرهست
یکی فکرش همه در جمع زر هست
اگر یکوصف جائی جلوهگر هست
ز خوب و بد ز باقی هم اثر هست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.