مرا از روی خوبان، قبله پیش است
مسلمانان، ندانم کاین چه کیش است
بزن سنگ، ای ملامت گو، ز هر سو
که ما را چشمهای عقل پیش است
نگنجد جان درون سینه عشق
نگنجد غم که او هم زان خویش است
به خون گرم دل پیوست با یار
بس، ای گریه که می وصل سریش است
بهم دردی توان گفتن غمش، زآنک
دو هیزم چون بهم شد سوز بیش است
چو مرهم هست خاک ره، چه رنجم
که چشم از سودن راه تو ریش است
به استقبال روزی می کشد دل
بزن، ای کافر، ار تیری به کیش است
خطت نارسته در جان می خلد، زانک
لبالب انگبینت پر ز نیش است
مگو خسرو که عشقم آشنا شد
حذر، کان آشنایی گرگ و میش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا تا پیر گشتی آز بیش است
دلم زین آز تو بسیار ریش است
بلی از فعل من فضل تو بیش است
اگر بنوازیام بر جای خویش است
دلت قربانِ نفس زشتکیش است
ترا زین کیش بس قربان که پیش است
اگر چه، رنج خویشان رنج خویش است
ولیکن، نی ز رنج خویش بیش است
دلم از زخم تو صد جای ریش است
اگر رحمی کنی بر جای خویش است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.