گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مرا در سر هوای نازنینی ست

کز او تاراج شد هر جا که دینی ست

نخواهد رفت مهرش از دل من

اگر چه با منش هر لحظه کینی ست

پریشان حالت است از یاد زلفش

به گیتی هر کجا خلوت نشینی ست

هجوم جان مشتاقان بر آن لب

چو غوغای مگس بر انگبینی ست

تنم چون خاک شد، رنجه مکن پای

ترا هم زیر پا آخر زمینی ست

بهار من تویی، زانم چه سود است

که در عالم گلی یا یاسمینی ست

دل از پیشت سلامت چون توان برد

که در هر گوشه چشمت کمینی ست

مجو آخر تو هشیاری ز خسرو

که عشق و عقل را دیرینه کینی ست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

درین ره غیر بعد مصطفی نیست

درین ره غیر شاه مرتضی نیست

وحشی بافقی

عجب دامان کوه دلنشینی‌ست

سقاه اله چه خرم سرزمینی‌ست

صفی علیشاه

بمعنی وجه شیئ جز عین شی نیست

که آن فانی و باقی غیرحی نیست

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صفی علیشاه
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه