گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

امروز باز شکل دگرگشت یار من

یادی نکرد از من و از روزگار من

صد ره فتاده بر ره خویشم بدید و هیچ

رحمت نکرد بر دل امیدوار من

مردم در آرزوی کناری و بخت بد

ننهاد آرزوی من اندر کنار من

عمرم در انتظار شد و یک دم آن حریف

نآمد که وای بر من و بر انتظار من!

گه آه و گاه گریه و زاری و گه نفیر

یارب، کجا شد آن همه صبر و قرار من؟

گر من به کوی می دوم از بهر یک نظر

تا به که گشت می زند آن شهسوار من

ای مردمان، به زهره و مه بنگرید، لیک

زنهار منگرید به سوی نگار من

ایزد کجات بهر هلاک من آفرید

ای آفت دل من و آشوب کار من

دشمن بدید گریه خسرو، دلش بسوخت

هرگز نگفتیش که بس، ای دوستدار من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

تا کی کنی گله که نه خوب است کار من

وز تیر ماه تیره‌تر آمد بهار من؟

چون بنگری که شست بدادی به طمع شش

نوحه کنی که وای گل و وای خار من

چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش

[...]

مسعود سعد سلمان

ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من

ای نیکخواه یار من و دوستدار من

رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار

با خویشتن ببردی مانا قرار من

مهجورم و به روز فراق تو جفت من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

بربود روزگار تو را از کنار من

وز تن ببرد داغ فراقت قرار من

جفت دگر کسی و غمان تو جفت من

یار دگر کسی و فراق تو یار من

تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش

[...]

وطواط

تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من

شوریده گشت چون سر زلف تو کار من

بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار

زان بی قرار زلف ربودی قرار من

تو جفت دیگری شدی و درد جفت من

[...]

انوری

ای باد صبحدم خبری ده ز یار من

کز هجر او شدست پژولیده کار من

او بود غمگسار من اندر همه جهان

او رفت و نیست جز غم او غمگسار من

بی‌کار نیستم که مرا عشق اوست کار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه