امروز باز شکل دگرگشت یار من
یادی نکرد از من و از روزگار من
صد ره فتاده بر ره خویشم بدید و هیچ
رحمت نکرد بر دل امیدوار من
مردم در آرزوی کناری و بخت بد
ننهاد آرزوی من اندر کنار من
عمرم در انتظار شد و یک دم آن حریف
نآمد که وای بر من و بر انتظار من!
گه آه و گاه گریه و زاری و گه نفیر
یارب، کجا شد آن همه صبر و قرار من؟
گر من به کوی می دوم از بهر یک نظر
تا به که گشت می زند آن شهسوار من
ای مردمان، به زهره و مه بنگرید، لیک
زنهار منگرید به سوی نگار من
ایزد کجات بهر هلاک من آفرید
ای آفت دل من و آشوب کار من
دشمن بدید گریه خسرو، دلش بسوخت
هرگز نگفتیش که بس، ای دوستدار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به دلتنگی و ناکامی خودش در عشق اشاره میکند. او از یار خود یاد میکند که هیچ توجهی به او ندارد و این موضوع باعث ناامیدیاش شده است. شاعر در حسرت دیدن یار و سپری کردن لحظات با او به سر میبرد، اما بخت بدش مانع از تحقق این آرزو میشود. در حالی که عمرش به انتظار گذرانده، از درد و رنجی که ناشی از عدم حضور معشوق است، مینالد و به خداوند شکایت میکند. در نهایت، او از خیانت زمانه و بیخبری دیگران درباره درد عشقی که تجربه میکند، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: امروز دوباره محبوبم به شکلی دیگر ظاهر شده و هیچ اشارهای به من و وضعیتم نکرد.
هوش مصنوعی: من بارها بر سر راه خود افتادهام، اما هیچکس بر دل امیدوارم رحم نکرده است.
هوش مصنوعی: مردم به دنبال خوشبختی و آرامش هستند و در عوض، شانس بدی بر سر راهشان قرار میگیرد. اما آرزوی من این است که آنچه میخواهم و به دنبالش هستم، درست در کنار من قرار داشته باشد.
هوش مصنوعی: عمر من در حال گذر است و هیچوقت آن دوست و همراهی که انتظارش را میکشیدم نیامد. این موضوع هم باعث افسوس من شده و هم بر انتظار طاقتفرسای من میافزاید!
هوش مصنوعی: گاهی آه میکشم و گاهی گریه و ناله میکنم، خدایا چه شد آن صبر و آرامشی که داشتم؟
هوش مصنوعی: اگر من به خیابان میروم فقط برای این است که یک نگاه به او بیندازم، تا ببینم آن سوار کاران مشهور چطور از میخانه میگذرد.
هوش مصنوعی: ای مردم، به زیبایی زهره و ماه نگاه کنید، اما مواظب باشید که چشمتان به سمت محبوب من نیفتد.
هوش مصنوعی: خداوند، تو برای نابودی من چه هدفی داری؟ تو باعث درد و رنج من و بینظمی در کارهایم هستی.
هوش مصنوعی: دشمن وقتی که گریه خسرو را دید، دلش برای او سوخت و هرگز به او نگفت که بس است، ای دوستدار من.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
وز تیر ماه تیرهتر آمد بهار من؟
چون بنگری که شست بدادی به طمع شش
نوحه کنی که وای گل و وای خار من
چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش
[...]
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
ای نیکخواه یار من و دوستدار من
رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار
با خویشتن ببردی مانا قرار من
مهجورم و به روز فراق تو جفت من
[...]
بربود روزگار تو را از کنار من
وز تن ببرد داغ فراقت قرار من
جفت دگر کسی و غمان تو جفت من
یار دگر کسی و فراق تو یار من
تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
[...]
تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من
شوریده گشت چون سر زلف تو کار من
بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار
زان بی قرار زلف ربودی قرار من
تو جفت دیگری شدی و درد جفت من
[...]
ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بیکار نیستم که مرا عشق اوست کار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.