گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دل ز مهر تو در که پیوندم؟

دل ز مهرت کجا کند بندم؟

بس که دل می دری و می دوزی

یک دل است و هزار پیوندم

پیش ازینم دلی و دردی بود

دل شد، اکنون به درد خرسندم

به یکی دل غم تو نتوان خورد

بو که زلفت دهد دلی چندم

روی من زعفران شد و زین روی

خیره بر روی خود همی خندم

هر دم از تندباد سینه خویش

صبر از شاخ و بیخ برکندم

پند کم ده مراکز آن بگذشت

که نصیحت کند خردمندم

بعد از این دل به نیکوان ندهم

خسرو، ار جان دهد خداوندم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode