گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دل ز مهر تو در که پیوندم؟

دل ز مهرت کجا کند بندم؟

بس که دل می دری و می دوزی

یک دل است و هزار پیوندم

پیش ازینم دلی و دردی بود

دل شد، اکنون به درد خرسندم

به یکی دل غم تو نتوان خورد

بو که زلفت دهد دلی چندم

روی من زعفران شد و زین روی

خیره بر روی خود همی خندم

هر دم از تندباد سینه خویش

صبر از شاخ و بیخ برکندم

پند کم ده مراکز آن بگذشت

که نصیحت کند خردمندم

بعد از این دل به نیکوان ندهم

خسرو، ار جان دهد خداوندم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

چون گسی کردمت بدستک خویش

گنه خویش بر تو افگندم

خانه از روی تو تهی کردم

دیده از خون دل بیاگندم

عجب آید مرا ز کردهٔ خویش

[...]

باباافضل کاشانی

بگسلم از تو، با که پیوندم؟

از تو گر بگسلم به خود خندم

بخت بیدار یاور من شد

ناگهان زی در تو افکندم

بندها بود بر من، اکنون شد

[...]

سعدی

شب چو عقد نماز می‌بندم

چه خورد بامداد فرزندم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه