دل به زلفت سپردم و رفتم
در به زنجیر کردم و رفتم
در شب وصل ماندنم بیمار
روز هجران شمردم و رفتم
پیچشی داشتم ز هر مویش
همه از دل ببردم و رفتم
چون غمت جمله قسمت من شد
غم تو جمله خوردم و رفتم
چند گویی که «رو، بمیر از غم »
تو همان دان که مردم و رفتم
گر ترا بود زحمتی از من
زحمت خویش بردم و رفتم
جان خسرو که کس قبول نکرد
هم به خدمت سپردم و رفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و جدایی صحبت میکند. او دلش را به زلف معشوق سپرده و در حالی که در زنجیر محبت اوست، از در دلش جدا میشود. او از درد و بیماری در زمان وصال میگوید و در روز هجران، غم و اندوهش را میشمارد. او بیان میکند که همواره به خاطر عشق معشوق، رنج میبرده و حتی جان خودش را نیز به او تقدیم کرده است. شاعر به وضوح نشان میدهد که عشقش به معشوق او را بیمار کرده و او با تمامی درد و رنجها از آن دل برکند.
هوش مصنوعی: دل خود را به زلفت دادم و از آنجا دور شدم، در حالی که بند زنجیر را بر در گذاشتم و رفتم.
هوش مصنوعی: در شب نزدیکی و اتحاد با معشوق، به یاد روزهای دوری و فراق افتادم و در حالی که احساس بیماری میکردم، از آنجا جدا شدم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت هر رشته مویش، تمام عشق و احساسات خود را از دست دادم و از آنجا دور شدم.
هوش مصنوعی: وقتی که غمت تمام وجودم را پر کرد، من هم غم تو را به جان خریدم و از دنیا رفتم.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد میگویند که برای فرار از غم و اندوه باید بروی و بگذاری همه چیز را پشت سر بگذاری. اما تو باید بدانی که من از این درد رهایی یافتهام و دیگر نیستم.
هوش مصنوعی: اگر تو از من آزاری دیدهای، من هم زحمتی که برایت داشتم را کنار گذاشته و برای همیشه میروم.
هوش مصنوعی: من جان خسرو را که کسی نپذیرفت، به خدمت او سپردم و از آنجا دور شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.