به دیده ای که ترا دیده ام نمی یارم
کزان نظر به سوی دیگری به بار آرم
چه وقت بود که افتاد به تو آم سر و کار
که کار سر شد و در سر نمی شود کارم
کجا روم، چه کنم کز تو هر کجا که روم
کمند گیسوی تو می کند گرفتارم
کنون که پیش رخت همچو زلف می پیچم
فرو گذاشت مکن این چنین به یک بارم
مخسپ ایمن از آهی که می زنم هر شب
که فتنه بار توام تا به روز بیدارم
مرا به هر سختی از زبان غمزه مسوز
به دست خویش بزن تیغ، اگر گنه کارم
به پیش روی تو از بیم آنکه کشته شوم
چو شمع سوختم و دم زدن نمی یارم
فتاده بر در تو خسرو و ندانستی
که اوفتاده خود را فرود نگذارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق عاشقانه و دردهای ناشی از دوری و جدایی صحبت میکند. او به محبوبش میگوید که نمیتواند از یاد او بگذرد و هر جا که برود، در دام عشق او گرفتار است. شاعر از رنج و آههای شبانهاش میگوید و از محبوب میخواهد که او را به حال خود بگذارد. همچنین ابراز میکند که باوجود تمام مشکلات، نمیتواند از عشق روی گردان شود و در نهایت به حسرت و نکبت خود در برابر محبوب اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من به چشمی که تو را دیده است، نمیتوانم نگاه کنم، زیرا از آن نظر به سمت دیگری نمیتوانم چشم بدوزم.
هوش مصنوعی: چه زمانی بود که به تو روی آوردم و همه چیز به هم ریخت؟ حالا که کارهایم به هم خورده، دیگر هیچ کاری از من ساخته نیست.
هوش مصنوعی: من به کجا بروم و چه کنم، که هر جا که میروم، دامن گیسوی تو مرا به دام میاندازد و گرفتارم میکند.
هوش مصنوعی: الان که در برابر چهرهات مثل زلف پیچیده میشوم، اینگونه با یک بار رهایم نکن.
هوش مصنوعی: مراقب باش که از آههای شبانهام در امان نباشی، زیرا این آهها به خاطر بلای توست و تا روز بیدار میمانند.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر گناهی که مرتکب شدم سزاوار عذاب هستم، پس با تیغ خودم را بزن و به خاطر زبان تلخ و پر غمزهات مرا نسوزان.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از اینکه ممکن است آسیب ببینم، مثل شمعی ذوب شدم و دیگر نمیتوانم صحبت کنم.
هوش مصنوعی: خسرو (شاه) در درگاه تو افتاده است، اما تو نمیدانی که او چه کسی است و به همین خاطر من نمیتوانم خود را پایین بیاورم و او را بپذیرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.