مرا در آرزویت غم ندیم است
به تو گر نیست روشن، حق علیم است
به خاک پای تو خوردیم سوگند
از آن معنی که سوگندی عظیم است
چو دل با ابرویت پیوسته بودم
از آن بیچاره مسکین دل دو نیم است
چه دریاهای خون دارم به دل من
یقین در جان من در یتیم است
بدان رو عشق می ورزم دگر فاش
مرا از طعنه مردم چه بیم است
اگر اشکم به هر سویی روان است
ولی دل بر سر کویت مقیم است
چو غنچه باش خسرو، در جگر خون
اگر مقصودت از زلفش نسیم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق عمیق و دردهای ناشی از آن سخن میگوید. او به آرزوی محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که حتی اگر محبوبش به او توجه نکند، همچنان به او وفادار است و به عشق ورزیدن ادامه میدهد. شاعر از غم و اشک خود میگوید و اینکه دلش همچنان دلبسته محبوبش است، هرچند که در درونش دریایی از خون و رنج وجود دارد. او به قدری عاشق است که از طعنههای دیگران نمیهراسد و احساس میکند که عشقش یک حقیقت بزرگ است که هیچ چیز نمیتواند آن را کم رنگ کند. شعر نگاهی عمیق به احساسات عاشقانه و دشواریهای آن دارد.
هوش مصنوعی: من در آرزوی تو غم و اندوهی ندارم، حتی اگر تو به من توجه نداشته باشی، خداوند به همه چیز آگاه است.
هوش مصنوعی: به پای تو قسم میخوریم که به خاطر معنای بزرگی است که این قسم با خود دارد.
هوش مصنوعی: دل من همیشه به ابرویت وابسته بود، ولی حالا این دل بیچاره به دو نیم شده است.
هوش مصنوعی: در دل من دریاهای پر از خون و غم وجود دارد و به طور قطع میتوان گفت که این درد و رنج در جان من ناشی از یتیمی و تنها بودن است.
هوش مصنوعی: بدان که من عاشقانه عشق میورزم و دیگر از نیش زبان مردم ترسی ندارم.
هوش مصنوعی: اگر اشکم به هر طرف جاری میشود، دل من همچنان در کنار کوی تو ساکن است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند غنچه در زیبایی و لطافت باشی، باید در دل خود درد و رنجی را تحمل کنی، اگر هدف تو از زیبایی او تنها نسیم حال و هوای زلفش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز رشک نام او عالم دو نیم است
که عالم، یکی او را دو میم است
تو دری گر یتیمی این چه بیم است
که در را بهترین وصفی یتیم است
فراق دوستان کاری عظیم است
چه میگویم که دردی بس الیم است
اگر چه دوست با ما نیست یک دم
وصالش مونس و هجران ندیم است
اگر هجران، خیالش همنشین است
[...]
گرفته در بر اندام تو سیم است
برادر خوانده زلفت نسیم است
از آن زلف سیه بر مشکن آن را
بنا گوش ترا در یتیم است
به رعنایی چنین مخرام، غافل
[...]
پس از وی همچو عُرْجونِ قدیم است
ز تقدیر عزیزی کو علیم است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.