یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی داشتم
وز می وصلش به نو هر روز جامی داشتم
مست آن ذوقم که در دور خمار چشم او
زان لب یاقوت گون عیش مدامی داشتم
آخر، ای جان، یاد کن یک شب ز دور افتادگان
روزی آخر با تو من حق سلامی داشتم
روزها می خواهم آن شب کز عبیر زلف او
چون نسیم صبحدم مشکین مشامی داشتم
این سرافرازی کجا یابم من کوتاه دست؟
کز هواداری سرو خوش خرامی داشتم
یاد خسرو گر فراموشت ز نام و ننگ شد
این قدر باری بگو «وقتی غلامی داشتم »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر یادآور لحظات خوشی است که شاعر در کنار معشوق خود داشته است. او به یاد روزهایی میافتد که با هر لبخند و نگاه معشوق، شراب عشق مینوشیده و مجذوب زیباییاش بوده است. همچنین، او از آرزوها و یادهایی سخن میگوید که در فاصله از معشوق به یاد میافتد، و دلش تنگ میشود برای آن شبها و حس و حال خوشی که در کنار او تجربه کرده. شاعر از حسرت و دلتنگیاش میگوید و به یاد میآورد که چگونه با عشق و محبت، این لحظات زیبا را سپری کرده است. در نهایت، او به یاد خسرو، نماد عشق و وفاداری، اشاره دارد و از گوشهای از دلش که به عشق آن دوران تعلق دارد سخن میگوید.
هوش مصنوعی: به یاد دارم که از لب او هر لحظه جامی مینوشیدم و هر روز با نوشیدنی نوین از وصل او سرمست میشدم.
هوش مصنوعی: احساس شگفتانگیزی دارم که در سایهٔ زیبایی و شرابگونهٔ چشمان او، همیشه از لذت و خوشی ناشی از لبهای یاقوتی او برخوردار بودهام.
هوش مصنوعی: در نهایت، ای عزیز، به یاد بیاور یک شب از کسانی که از دست رفتهاند، زمانی که من فرصتی برای سلام کردن با تو داشتم.
هوش مصنوعی: روزها آرزومندم که شبی را تجربه کنم که در آن، بوی خوش و دلانگیز زلف او مانند نسیم صبحگاهی عطرآگین، مشامم را پر کند.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم به این مقام بلند دست یابم؟ در حالی که تنها به خاطر حمایت و پشتیبانی از زیبایی و رفتار دلانگیز او بودهام.
هوش مصنوعی: اگر یاد خسرو را فراموش کردهای و از نام و ننگ عاری شدهای، حداقل بگو «زمانی غلامی داشتم».
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر به ملک بیخودی امید جامی داشتم
می شدم بیرون ز خود چندان که پا می داشتم
نرمی ره شد چو محفل تاروپود خواب من
جای گل ای کاش آتش زیر پا می داشتم
کاسه من هم اگر بی مغز می بود از ازل
[...]
گر در این ظلمت چراغی پیش پا میداشتم
راه بر سرچشمه آب بقا میداشتم
سرنگون از چه نمیافتادم از خود بیخبر
چشم اگر بر نقش پای رهنما میداشتم
میزدم بر سنگ بس رنجیدهام از روزگار
[...]
دست بر دل کی درین وحشت سرا می داشتم؟
برق می گشتم اگر نیروی پا می داشتم
درد را یاران به منّت بر دل ما می نهند
آه اگر زین سفلگان چشم دوا می داشتم
گر امید التفاتی بود از خاک رهش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.