گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی داشتم

وز می وصلش به نو هر روز جامی داشتم

مست آن ذوقم که در دور خمار چشم او

زان لب یاقوت گون عیش مدامی داشتم

آخر، ای جان، یاد کن یک شب ز دور افتادگان

روزی آخر با تو من حق سلامی داشتم

روزها می خواهم آن شب کز عبیر زلف او

چون نسیم صبحدم مشکین مشامی داشتم

این سرافرازی کجا یابم من کوتاه دست؟

کز هواداری سرو خوش خرامی داشتم

یاد خسرو گر فراموشت ز نام و ننگ شد

این قدر باری بگو «وقتی غلامی داشتم »

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

گر به ملک بیخودی امید جامی داشتم

می شدم بیرون ز خود چندان که پا می داشتم

نرمی ره شد چو محفل تاروپود خواب من

جای گل ای کاش آتش زیر پا می داشتم

کاسه من هم اگر بی مغز می بود از ازل

[...]

قصاب کاشانی

گر در این ظلمت چراغی پیش پا می‌داشتم

راه بر سرچشمه آب بقا می‌داشتم

سرنگون از چه نمی‌افتادم از خود بی‌خبر

چشم اگر بر نقش پای رهنما می‌داشتم

می‌زدم بر سنگ بس رنجیده‌ام از روزگار

[...]

حزین لاهیجی

دست بر دل کی درین وحشت سرا می داشتم؟

برق می گشتم اگر نیروی پا می داشتم

درد را یاران به منّت بر دل ما می نهند

آه اگر زین سفلگان چشم دوا می داشتم

گر امید التفاتی بود از خاک رهش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه