گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

منت هر شب که گرد کوی گردم

ز بهر آن رخ دلجوی گردم

همی گوید که جان ده پیش رویم

چه می گویم سر آن روی گردم

همان تلخم که می گویی، همی گوی

که گر بنوازیم، بد خوی گردم

ز من دی یاد دادنت به بد گفت

فدای گفت آن بدگوی کردم

مرا، جانا، ز گل بوی تو آید

به بستان از پی آن بوی گردم

ز من پرسی که بر در کیستی تو

سگم گرد سر آن کوی کردم

ز کویت بگذرم، گر خاک گردم

ز زلفت نگسلم، گر موی گردم

صبوری شب مرا می گفت تا چند

گریزان از درت هر سوی گردم

دل خسرو تو داری، گر همه عمر

به گرد لاله خودروی گردم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اثیر اخسیکتی

مرا گر ز آب حیوان جرعه ریزند

چه عیب آید که در پای تو دردم

چو اطلس بر سر شاهان نشسته

نه قصب آمد که در پای تو بُر دَم

گر آهن بودم از سختی شکستم

[...]

سعدی

طبیب و تجربت سودی ندارد

چو خواهد رفت جان از جسم مردم

خر مرده نخواهد خاست بر پا

اگر گوشش بگیری خواجه ور دم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه