ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم
چنین باشد چو گفت دل شنیدم
گذر کردم به بازار جمالت
دلی بفروختم، جانی خریدم
جهانی کشته ای از من مکن ننگ
که من هم در صف ایشان شهیدم
به کویت مردنم روزی هوس بود
بحمدالله، به کام دل رسیدم
بدار، ای پندگو، از دامنم دست
که من پیراهن عصمت دریدم
چه داند بی خبر خون خوردن عشق؟
تو از من پرس کاین شربت چشیدم
اگر گویی ز من بربا دل خویش
ز تو نتوانم، از خسرو بریدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مشکلات و فتنههایی که از عشق معشوق برایش به وجود آمده اشاره میکند. او از گذر کردن در "بازار جمال" معشوق صحبت میکند و از اینکه جان و دلش را به خاطر عشق تقدیم کرده، سخن میگوید. شاعر خود را در میان کشتهشدگان عشق میبیند و از ننگی که این عشق برایش به بار آورده، ابراز نگرانی میکند. او به یاد میآورد که مرگ در کوی محبوبش را آرزو داشته و اکنون به آنجا رسیده است. سپس از کسی که نصیحتش میکند میخواهد که از او دور شود، چرا که او دامن عصمت را کنار گذاشته و در عشق غرق شده است. در پایان، شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر کسی بخواهد دل او را برباید، از معشوقش جدا نخواهد شد.
هوش مصنوعی: من از تو حوادث و مشکلات زیادی را در روح خود احساس کردم، و این وضعیت وقتی تاوان آن را چشیدم، برایم روشن شد.
هوش مصنوعی: به بازار زیباییات رفتم، دلی را به فروش گذاشتم و به جای آن جان و روحی تازه خریدم.
هوش مصنوعی: من را به خاطر اینکه گروهی کشته شدهاند، سرزنش نکن، چون من هم در میان آنها جان باختهام.
هوش مصنوعی: من روزی آرزو داشتم که در کوی تو بمیرم و حالا به خواستهام رسیدم.
هوش مصنوعی: ای پنددهنده، دستت را از دامن من بردار، زیرا من پیراهن پاکی و عفت خود را پاره کردم.
هوش مصنوعی: چه کسی میداند که عشق چگونه آدم را به درد میآورد؟ تو از من بپرس که من این تلخی را چشیدهام.
هوش مصنوعی: اگر بگویی من را از دل خودت ببر، نمیتوانم این کار را بکنم، چون از خسرو بریدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان چون من ز تو شادی ندیدم
ز دیدارت همه تلخی چشیدم
نصیحتهای هاتف چون شنیدم
چو هاتف روی در خلوت کشیدم
از آن از خدمتت دوری گزیدم
که خود را لایق خدمت ندیدم
ایا یاری که در تو ناپدیدم
تو را شکل عجب در خواب دیدم
چو خاتونان مصر از عشق یوسف
ترنج و دست بیخود می بریدم
کجا آن مه کجا آن چشم دوشین
[...]
گشاده کن چنان چشم امیدم
که بخت آرد ز دیدارت نویدم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.