گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خهی در هر نظر چون خویش مقبول

چو من صد بیش در کوی تو مقتول

کنم اندر جمالت عقل و دانش

چو بیند مصلحت در خویش معزول

خوی حسنی که از رویت چکیده

بشسته دفتر معقول و منقول

گریزان کژکژ از بالای تو سرو

نگردد عرض بیش از قامت طول

تو، ای دانا که عاشق را دهی پند

مکن دل در غم بیهوده مشغول

بسی دیدم فلاطون و ارسطو

شده در عاشقی مجنون و بهلول

فرو خوان قصه شیرین و خسرو

که زو لیلی و مجنون هست مسجول