شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فراغ
می نزیبد بد کنی در پیش مسکینان دماغ
داغ هجرانم نه بس، خالم به رخ هم می نمای
چند سوزم وه که داغی می نهی بالای داغ
بهترین حاجات آن کایی شبی پیشم چو شمع
می نهم از سوز دل هر شب به هر مسجد چراغ
آب چشمم گفت حال و بر درت زین پس برآر
هم تو می دانی که نبود بر رسولان جز بلاغ
غنچه دل پاره کردم، چونکه بر باد آمدم
زانکه بودم با گل خندان تو یک دم به باغ
هست نالان سوخته جانم مدام، ای کبک ناز
گر ز مردار استخوانی، نشنوی بانگ کلاغ
عقل و دین الحمدلله رفت، زین پس ما و عشق
یافت چون خسرو ز صحبتهای بی دردان فراغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به عشق و دلتنگی سخن میگوید. او به یاد ناکامیهایش در عشق و داغ جدایی اشاره میکند و از سوز دل و آتش عشقش صحبت میکند. شاعر به برگزاری مراسم معنوی و روشنی شمع در مساجد اشاره میکند تا از سوز دلش بکاهد. غم و درد عشق او را به شدت تحتفشار قرار داده و او از اینکه عشق و عقلاش از او دور شدهاند، ابراز تأسف میکند. در نهایت، او به این نکته میرسد که در کنار دوستان بیدرد، دیگر خبری از عشق و احساسات عمیق نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو پادشاه خوبی هستی و از چیزهای باارزش بهرهمند هستی، نباید خودت را از نفرین و بدگویی دور کنی و باید در برابر نیازمندان تواضع کنی.
هوش مصنوعی: درد و ناراحتی جدا شدن من کافی نیست، بلکه رنج و غم را بر چهرهام نشان میدهد. چقدر میسوزم و میلرزم از این که تو بار دیگر داغی بر داغهایم میافزایی.
هوش مصنوعی: بهترین خواستهها آن است که شبها پیش من چون شمع، از سوز دل روشن شود و هر شب چراغی در هر مسجد روشن کنم.
هوش مصنوعی: چشمانم از گریه میگویند و از این پس هر زمان به در خانهات بیایم، تو خود میدانی که پیامبران فقط وظیفه رساندن پیام را داشتند و غیر از این هیچچیز بر دوششان نبود.
هوش مصنوعی: دل زخمدارم را شکافتم، چونکه در هوای باد بودم. این درد از آنجاست که فقط یک لحظه در کنار گل خندان تو در باغ بودم.
هوش مصنوعی: جانم همیشه در حال ناله و سوختن است، ای کبک ناز! اگر از لاشهی مردهای استخوانی بگذری، صدای کلاغ را نشنو.
هوش مصنوعی: عقل و دین دیگر برای ما اهمیتی ندارند و اکنون ما تنها به عشق میپردازیم، مانند خسرو که از صحبتهای افرادی که بیعلم و بینش هستند، رهایی یافته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
تا خزان آورد روی خویش سوی باغ و راغ
ابر یک ساعت نجست از تعبیه کردن فراغ
از لب دریا برآمد بامدادان خیل ابر
و آسمان از وی شود پر خیل گردو دود و داغ
سرخ شد در کوه از پس لاله چید منقار کبک
[...]
پیشتر زین روزگاری داشتم الحق چنانک
بود حالم و بالم از وی با رفاغ و با فراغ
از پی عشرت براغ اندر مزارع داشتم
وز برای عیش بودم کاخها در صحن باغ
با حریفان موافق عمر میبردم بسر
[...]
مژدهای دادم صبا کآمد گل خوشبو به باغ
با گل رویش بود از باغ و گل ما را فراغ
گل دو هفته بیش نبود در سرابستان ولی
حسن او و عشق من هر لحظه می گیرد بلاغ
عشق بلبل با گل بستان دو هفته بیش نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.