شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب
مگسی نیز نخواهم که کند سایه بر آن لب
منم و قامت شاهد، برو ای خواجه مأذن
تو در مسجد خود زن و الی ربک فارغب
سر درویش بدارد خبر از تاج سلاطین
به رهی کان پسر آید سر ما و سم مرکب
به کرشمه سر ابرو مکن از بهر خدا خم
که ز محراب تو بر شد به فلک نعره یارب
لب لعل تو به هنگام شکر خنده پنهان
ز پی بردن دلها چه فسونی ست مجرب!
مکن، ای شیخ، نصیحت که مکن سجده بتان را
چو بود مذهب ما این، نتوان گشت ز مذهب
به خیال سر زلفت خبر از خواب ندارم
چه درازست شبم، وه که سیه روی چنین شب
اگر این سوخته گوید سخن بوس و کناری
مکنش عیب که هست این هذیان گفتنش از تب
که بود خسرو مدبر که دهد سر به تو باری
به سر کنگر زلفت سر پیران مقرب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود تاریخ عرب هفتصد و پنجاه و یک
وسط روز دو شنبه سوم از ماه رجب
که زد از کتم عدم خیمه بصحرای وجود
قدوه و قبله ملک عجم و دین عرب
آصف عهد جلال دول و دین منصور
[...]
به مه من که رساند که من دلشده هر شب
ز غم هجر رسانم به فلک ناله یارب
نتوان بوسه زد آن لب کنم اما هوس آن
که ببوسم لب جامی که رسد گاه به آن لب
سر من گر چه نشاید که به فتراک ببندی
[...]
چشمه زندگی آمد دهن آن مه نخشب
بهر سیراب شدن سبزه خط رسته به آن لب
طفل مکتب شده پیر خرد اندر ره عشق
شوخ من جلوه کنان چونکه خرامد سوی مکتب
سر ما را چه ره آنکه بفتراک ببندی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.