به مه من که رساند که من دلشده هر شب
ز غم هجر رسانم به فلک ناله یارب
نتوان بوسه زد آن لب کنم اما هوس آن
که ببوسم لب جامی که رسد گاه به آن لب
سر من گرچه نشاید که به فتراک ببندی
چه شود گر بگذاری که نهم بر سم مرکب
چو مرا مذهب و ملت همه شد در سر و کارت
چه زنم لاف ز ملت چه کنم دعوی مذهب
سخن ظلم تو گفتن بر سلطان که تواند
که در آن حضرت عالی چو تو کس نیست مقرب
نه اگر داشت معلم هوس کشتن خلقی
به تو این ناز و کرشمه ز چه آموخت به مکتب
نشود مهر تو از دل به جفاهای پیاپی
نرود سوز تو از جان به دعاهای مجرب
تب هجران تو یارب چه جگرسوز تبی شد
که طبیب ار تو نباشی نبرد جان کس ازین تب
به شراب ار نفروشم سر و دستار چو جامی
نکنم در صف رندان پس ازین دعوی مشرب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی پر از عشق و غم است. شاعر از درد فراق معشوق و تمایل به وصال او سخن میگوید. او به آرزوی بوسیدن لبهای معشوق میاندیشد، اما میداند که این آرزو به سختی محقق میشود. شاعر در عین حال از موقعیت خود و محدودیتهایش در ابراز عشق میگوید و احساس ناتوانی میکند. او به شدت تحت تأثیر عشق معشوق خود قرار دارد و تب عشق را تجربه میکند، به گونهای که حتی طبیب هم قادر به درمان این درد نیست. در نهایت، شاعر به روشنی میگوید که اگر نتواند عشقش را با شراب و رندان فراموش کند، به سرنوشت خود رضا خواهد داد و در صف رندان باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: به من که رسید عشق من، هر شب از درد دوریاش به آسمان فریاد میزنم: ای کاش!
هوش مصنوعی: نمیتوانم لبهای تو را ببوسم، اما آرزو دارم که لب جامی را ببوسم که گاهی به لبهای تو نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: هرچند که سر من ارزش این را ندارد که با بند و توری به هم ببندید، اما چه اشکالی دارد اگر اجازه دهید بر پشت اسب بنشینم؟
هوش مصنوعی: وقتی که تمام باورها و اعتقادات من در ذهنم جا گرفته است، دیگر چه فایدهای دارد که درباره مذهب و ملت صحبت کنم یا ادعایی در مورد آنها داشته باشم؟
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه تو در مقام والای خود نزدیک به سلطنت نیست، پس چه کسی میتواند درباره ستم تو به او سخن بگوید؟
هوش مصنوعی: اگر معلم به کشتن انسانها فکر میکرد، پس این ناز و زیبایی که تو به آن دلبستهای، از کجا به دست آوردی؟
هوش مصنوعی: محبت تو هرگز از دل نمیرود، حتی اگر به خاطر ستمها و بیمهریها باشد. همچنین گرمای عشق و احساس تو از وجودم خارج نمیشود، حتی اگر تمام دعاهای مؤثر و کارآمد را بخوانم.
هوش مصنوعی: عشق و دوری تو، ای خدا، چه درد سوزناکی به جانم انداخته است که اگر پزشکی برای تو وجود نداشته باشد، هیچکس توانایی مقابله با این درد را ندارد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم سر و دستارم را برای شراب بفروشم و مانند جامی در جمع رندان قرار نگیرم، دیگر از این به بعد ادعای میگساری نخواهم داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب
مگسی نیز نخواهم که کند سایه بر آن لب
منم و قامت شاهد، برو ای خواجه مأذن
تو در مسجد خود زن و الی ربک فارغب
سر درویش بدارد خبر از تاج سلاطین
[...]
بود تاریخ عرب هفتصد و پنجاه و یک
وسط روز دو شنبه سوم از ماه رجب
که زد از کتم عدم خیمه بصحرای وجود
قدوه و قبله ملک عجم و دین عرب
آصف عهد جلال دول و دین منصور
[...]
چشمه زندگی آمد دهن آن مه نخشب
بهر سیراب شدن سبزه خط رسته به آن لب
طفل مکتب شده پیر خرد اندر ره عشق
شوخ من جلوه کنان چونکه خرامد سوی مکتب
سر ما را چه ره آنکه بفتراک ببندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.