گرم روزی به دست افتد کمند زلف دلبندش
ستانم داد این سینه که بی دل داشت یک چندش
ز خوی تلخ او بر لب رسیده جان شیرینم
هنوز این دل که خون بادا به صد جان آرزومندش
خزان دیده نهال خشک بود از روزگار این جا
در آمد باد زلف نیکوان، از بیخ بر کندش
چه جای پند بیهوده دل شرگشته ما را
نه آن دیوانه ای دارم که بتوان داشت در بندش
شتاب عمر من بینی، مبر از دوستان، ناجا
گره بگسل ز تن جان را که دشوارست پیوندش
حیاتم بی تو دشوارست کاین دل بی تو بد خوشد
به جان و زندگانی چون توانم داشت خرسندش
نمی بینم خلاص جان نابخشوده خسرو
مگر بخشایش آرد از کرم کیش خداوندش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد فراق میگوید. او به زیباییهای معشوق و تأثیر عمیق آن بر دلش اشاره میکند و از رنجهای ناشی از جدایی سخن میگوید. دل او به خاطر تلخیهای عشق و دوری معشوق به زحمت میتپد و او را در اندوهی عمیق قرار داده است. شاعر از ناتوانی خود در فراموشی این عشق میگوید و به آرامشی که در کنار معشوق مییافته، اشاره میکند. در نهایت، او به امید بخشش و رحمت پروردگار اشاره کرده و آرزوی جود و کرم او را دارد.
هوش مصنوعی: اگر روزی فرصت به دست بیارم، با گیسوان معشوقم او را به دام میاندازم. این دل که مدتی بدون عشق بود، حالا فریاد میکند.
هوش مصنوعی: از تلخیهای او به جان شیرینم لطمه زده، اما هنوز این دل که پر از درد و غم است، به شدت آرزوی او را در دل دارد.
هوش مصنوعی: درخت خشکیدهای که در فصل پاییز به سر میبرد، از روزگار سیاه و بیحالی به اینجا آمده است. اکنون بادی از زلفهای زیبا میوزد و آن درخت را از ریشه میکند و از بین میبرد.
هوش مصنوعی: چه جای نصیحتهای بیفایده برای دل سرگشتهام! من نه آن دیوانه را دارم که بخواهم او را در بند خود نگهدارم.
هوش مصنوعی: عمر من به سرعت میگذرد، پس از دوستان دور نشو. جان را از تن خود جدا نکن، زیرا پیوند آن بسیار دشوار است.
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو برایم سخت است، چون این دل بدون تو چگونه میتواند به زندگی و جانش خوشبخت باشد.
هوش مصنوعی: خسرو، که جانش آزاد و رهایی نیافته است، را نمیبینم مگر اینکه خدایش با لطف و رحمت، به او بخشایش عطا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که را بشنود پند او نه پیچد دهر در بندش
نگردد کج کسی کاورد سوی راستی پندش
خداوند همه گیتی کناد او را خداوندش
چنان چون از پدر دید او از او بیناد فرزندش
وگر شاهی نیاراید روان و جان پیوندش
[...]
زهی شیرینی حکمت که سجده میکند قندش
بنه از بهر غیرت را، دگر بندی بر آن بندش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.