ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خواب
وی سراسر تاب من برده ز زلف نیم تاب
تاب زلفت سر به سر آلوده خون منست
گر نخواهی ریخت خونم زلف را چندین متاب
زلف مشکینت کمند افگند بر آهوی چین
نافه را خون بسته شد در ناف ازان مشکین طناب
گل چنان بی آب شد در عهد رخسارت که گر
خرمنی از گل بسوزی قطره ای ندهد گلاب
خط تو نارسته می بنماید اندر زیر پوست
بر مثال سبزه نورسته اندر زیر آب
گریه را در دل فرو خوردم همه خوناب شد
چون نمک در خورد، بی خونابه ای نبود کباب
مست گشتم زان شراب آلوده لبهای تنک
مست چون گشتم ندانم، چون تنک بود آن شراب
روز من سالیست بی تو زانکه بهر دیدنت
عمرم از رفتن به جا مانده ست با چندین شتاب
باز می گیری زبانم در سؤال بوسه ای
یا گرفته می شود در لب ز شیرینی جواب
گرم و سردی دید این دل کز خط رخسار تو
نیمه ای در سایه ماند و نیمه ای در آفتاب
خواهم از زلف تو تاب آرم که بند جان کنم
زلف در بازی در آمد، چون توان آورد تاب
گر نقابی بر رخ رخشان کشی از روشنی
روی تو پیدا شود پنهان شود در وی نقاب
چون شدی در تاب از من، داد دشنامم رقیب
سگ زبان بیرون کند، چون گرم گردد آفتاب
شب زمستی چشم تو شمشیر مژگان برکشید
خواست بر خسرو زند کش در میان بگرفت خواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و تاثیر آن بر زندگیاش سخن میگوید. او به زیبایی و سحر زلف معشوق اشاره میکند و بیان میکند که این زیبایی چقدر دل او را در آتش میسوزاند و خونش را به جوش میآورد. شاعر از حالاتی چون غم، مستی و نبود معشوق میگوید و نشان میدهد که عشق چقدر بر روح و جسم او تاثیر گذاشته است. او به تضادهایی که در تصوراتش درباره معشوق وجود دارد اشاره میکند و در نهایت از ناکامی و درد ناشی از دوری شکایت میکند. این شعر به احساسات عمیق و عاطفی شاعر پرداخته و زیبایی معشوق را به عنوان منبع عشق و رنج میآورد.
هوش مصنوعی: ای معشوق من، وقتی به چشمان نیمهبیدار تو نگاه میکنم، تمام خوابهایم را میبرد. و زیبایی زلفهای تو نیز تمام شور و شوق من را میگیرد.
هوش مصنوعی: موهای تو بر سر خون من آغشته است، اگر نمیخواهی خون من را بریزی، پس چرا موهایت را اینقدر به هم میزنی؟
هوش مصنوعی: زلف سیاه و خوش بوی تو همچون دام و کمند بر دلی که در جستجوی زیبایی است، افتاده است. این زیبایی به قدری جذاب است که دل را به شدت مجذوب کرده و آن را در بند خود کرده است.
هوش مصنوعی: گل به قدری در دوران زیباییات خشک و بیآب شده که اگر هم یک دسته گل را آتش بزنی، حتی یک قطره گلاب هم نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: خط تو به وضوح و زیبایی نمایان است، مانند سبزهای که در زیر آب میروید و درخشش خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: من اشکهایم را در دل پنهان کردم و آنها تبدیل به درد و زخم شدند. بدون اینکه خونابهای وجود داشته باشد، مثل کبابی که با نمک پخته شده باشد، دیگر طعم و مزهای نداشت.
هوش مصنوعی: از نوشیدن آن شراب که لبهای نازک را به خود آغشته کرده بود، مست شدم. اکنون که مست شدم، نمیدانم چگونه چنین حالتی به من دست داده است، زیرا آن شراب چه به لطافت و نازکی بود.
هوش مصنوعی: در روزهایی که بدون تو سپری میشود، انگار یک سال گذشته است. چرا که برای دیدن تو، عمرم به اندازه کافی مانده و با سرعتی زیاد در حال گذر است.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به بیان احساسی پرداخته است که در آن از ارتباط عمیق و شیرین بین دو نفر سخن میراند. او اشاره میکند که وقتی از شخص مقابل سوالی میپرسد، آن زبان یا صحبتش به نوعی مانند یک بوسه است؛ یعنی لحن و بیانش حاوی محبت و عاطفه است. از طرف دیگر، پاسخ این سوال نیز به گونهای شیرین و لذتبخش است که میتوان آن را به شیرینی یک لبخند تشبیه کرد. این دو حالت نشاندهندهی نزدیکی عاطفی و زیبایی ارتباط بین آنهاست.
هوش مصنوعی: این دل با تنوع احساسات مواجه شده است، زیرا نیمی از آن تحت تأثیر زیبایی تو در نور روز قرار دارد و نیمی دیگر در سایه ای تاریک باقی مانده است.
هوش مصنوعی: میخواهم از موهای تو آرامشی بگیرم که جانم را به آن بسپارم. اما وقتی زلف در بازی میافتد، چگونه میتوان این آرامش را به دست آورد؟
هوش مصنوعی: اگر بر چهرهی زیبا و درخشان تو پردهای بیفکنی، روشنی و زیباییات به وضوح تحتالشعاع قرار میگیرد و آن نقاب بهنوعی در خود گم میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که از من به شدت ناراحت شدی، دشمن به من توهین کرد و زبانش مانند سگ بیرون آمد، درست مثل این که وقتی خورشید داغ میشود.
هوش مصنوعی: در شب زمستانی، چشمان تو با مژگانش مانند شمشیری به نظر میرسید که برمیخواست. قصد داشت بر خسرو (شاه) ضربه بزند، اما خواب او را در آغوش گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.