ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش
به خامه راست نیاید شکایت ستمش
هزار ناوک غمزه زده ست بر دل من
که هیچ آه ز من بر نیامد از المش
اگر ز دست اجل چند گه امان یابم
به خاک پاش که سر بر ندارم از قدمش
هزار نامه نوشتم به خون دیده، ولی
به این دیار نیامد کبوتر حرمش
کسی که دیدن رخسار او هوس دارد
دگر خلاص نیابد ز زلف خم به خمش
مباشری که به کنج فراق می نوشد
سفال باده نماید به چشم جام جمش
اگر به زهد شوی شهره جهان، خسرو
چه سود تا نکنی اعتماد بر کرمش؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غم و ستمگری است که دل شاعر را شاد نمیکند و تنها با اندوه او به آرامش میرسد. شاعر از درد و ناهنجاریهایی که بر دلش وارد شده میگوید و همواره در حسرت دیدن یار خود است. او به شدت وابسته به معشوق است و هر تلاشش برای بیان احساساتش به نتیجه نمیرسد. در نهایت، شاعر به مفهوم بیفایده بودن زهد و خودداری در مقابل عشق اشاره میکند و بر این باور است که هیچ چیز نمیتواند جایگزین عشق و محبت واقعی معشوق شود.
هوش مصنوعی: کسی که دل من را شاد نمیکند جز به خاطر غمهایش، نمیتوان با قلم به درستی از ظلم او شکایت کرد.
هوش مصنوعی: در دل من هزاران تیر غمزه زدهاند که از شدت درد، هیچ آه و نالهای از من بیرون نیامده است.
هوش مصنوعی: اگر چند بار از دست مرگ نجات پیدا کنم، همچنان بر خاک پای او میافتم و سر از آن برنمیدارم.
هوش مصنوعی: من هزاران نامه با اشک چشمانم نوشتم، اما باز هم در این سرزمین کبوتر حرم او نیامد.
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزو دارد چهرهء او را مشاهده کند، دیگر از محدودیت و اسارت زلفهای پیچیدهاش رهایی نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: کسی که در گوشهی جدایی، شراب مینوشد، میتواند با نگاه خود، زیبایی خویش را به مانند جام جمش، به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر در دنیا به خاطر زهد و پارسایی شهرت پیدا کنی، چه فایدهای دارد اگر به مهربانی و رحمت او اعتماد نکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو در سخا و سخن قوت حیات نهاد
خدای عزوجل هر دم از دم و حکمش
خواص معجز عیسی و خضر کرد پدید
نتایج سر کلک از عنایت قلمش
مرا بخاسته ز آثار همت عالی
[...]
دلم خرید غم و جان فشاند در قدمش
گرش دمی نخورد غم شود گسسته دمش
غمش ز خوردن خون دل من آمد سیر
دلم هنوز به سیری نمی رسد ز غمش
شکست قلب دلم نادرست پیمانش
[...]
گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرمش
ببوسی از من خاکی نشانه قدمش
بخوان به حضرت او زینهار از سر سوز
تحیتی که نوشتم، همه به خون رقمش
ز بعد عرض تحیت اگر به ما برسد
[...]
درین غمم که مباد از نگاه دم بدمش
به آشنایی پنهان کنند متّهمش
ز نامه حالت عاشق نمیتوان دانست
که غیر نام تو بیرون نیاید از قلمش
ز دردمندی من، غیر شاد و من خوشدل
[...]
بلاست خط نگارین و زلف خود به خمش
دگر ز فتنه چه بر سر نوشته تا قلمش
به این جمال و نکویی که اوست میترسم
موحدان به خدایی کنند متهمش
اگر فریب ملایک دهد عجب نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.