تعالی الله، چه دولت داشتم دوش
که بود آن بخت بیدارم در آغوش
چو در گرد سر خود گشتنم داد
ز شادی پای خود کردم فراموش
دران چشمی که نی خفته نه بیدار
نه بیهش بودم از بودن نه با هوش
خوش آن حالت که گاه گفتن راز
دهانم بود نزدیک بناگوش
چه سودا می پزی، ای جان شیرین؟
مگس خفته چه بیند شربت نوش؟
دو سه بار، ای خیال یار، با من
بگو خوابی که دیدستم شب دوش
سیه پوشیده رخسارش کنون، چشم!
زیم من هم به حق آن سیه پوش
چه گویم حال خود با کس که قصاب
به قصد گردن است و گشته خاموش
فغان خسروست از سوزش دل
بنالد دیگ چون زآتش کند جوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه از حالتی شگفتانگیز و شادیزا سخن میگوید که به هنگام خواب و خیال به او دست داده است. او از بخت بیدار و خوشیهایش یاد میکند، اما به طور ناگهانی یادآور میشود که این حالت گذراست و به زودی از آن خارج میشود. در این حالت، او از رازهای خود و عشقش با کسی سخن میگوید و از حال و روز دلتنگی و سوختن خویش به تصویر میکشد. او به تضاد بین شادی و غم، عشق و جدایی اشاره میکند و در نهایت، حال خود را به گونهای تلخ و سوزان توصیف میکند.
هوش مصنوعی: خداوند بلندمرتبه، چه روز خوبی داشتم دیشب که آن شانس و بخت خوبم در آغوشم بود.
هوش مصنوعی: وقتی که به دور خود چرخیدم و از شادی پر شدم، فراموش کردم که پای خود را به کجا گذاشتم.
هوش مصنوعی: در آن چشمی که خوابیده بود، نه بیدار بودم و نه بیهوش. از بودن خودم متوجه نبودم و به طور کلی آگاهی نداشتم.
هوش مصنوعی: خوشا به حالتی که گاهی میتوانم رازهایم را در نزدیکی گوش کسی بگویم.
هوش مصنوعی: عزیزم، چه راز و خیال عجیبی در دل داری؟ آیا مگسی که خوابیده میتواند طعم و لذت نوشیدنی را بچشد؟
هوش مصنوعی: بارها ای خیال محبوب، با من در مورد خوابی که شب گذشته دیدم صحبت کن.
هوش مصنوعی: چهره سیاهپوش او اکنون نظر تو را جلب کرده است، ای چشم! من هم به حق آن پوشش سیاه.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم حال خود را با کسی در میان بگذارم که در حالتی بیصدا نشسته و به فکر کشتن من است؟
هوش مصنوعی: خسرو از درد دلش ناله میکند، مثل دیگی که از حرارت آتش به جوش میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود زودا، که آیی نیک خاموش
چو مرغابی زنی در آب پاغوش
چو شاهِ روم بود آن رویِ نیکوش؛
دو زلفش پیشِ او چون دو سیهپوش.
چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش
نمودن روز را در زیر شبپوش
گه از بادام کردن جعبهٔ نیش
گه از یاقوت کردن چشمهٔ نوش
برآوردن برای فتنهٔ خلق
[...]
خداوندا زدوران زمانه
دلم از غصه چون دیگ است در جوش
همی سوزد جهان هر ساعتم دل
همی مالد فلک هر لحظه ام گوش
دراین فکرت چگونه خوش بود دل
[...]
چو زخمه راندی از کین سیاوش
پر از خون سیاوشان شدی گوش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.