امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

قندی‌ست آتشین‌رو، شمعی‌ست انگبین‌لب

ماه سپهرکسوت، مهر هلال‌غبغب

قطران مشک و خالش از مُشک و گل مُسَلسَل

کافور آب و خاکش از شیر و می مرکب

ترک جهان‌فروزش گنجی ز نیمروزش

موی طلسم‌سوزش مارِ مُسَلسَل از شب

گر پاسبانی وی در برج مه نبودی

سعد زمین گرفتی از وی وبال کوکب

خسرو ز شوق لعلش تا چند سوزی آخر

باری دمی برون آی از سوزش تب شب