صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود
شکیب در دل بیننده تنگ تاب شود
به ترک دین مسلمانیش بیاید گفت
دلی که در شکن زلف نیم تاب شود
سیاه روی شدم زین سفید رخساران
چو هندویی که پرستار آفتاب شود
یکی ز پرده برون آی تا به دیده من
جمال جمله بهشتی وشان عذاب شود
به هر جفا که کند چشم تو رضا دادم
که از خصومت ترکان جهان خراب شود
به هر زمین که چو آب حیات بخرامی
دهان مرده به زیر زمین پر آب شود
به مجلسی که تو حاضر شوی، چه حاجت نقل؟
که هم به دیدن تو صد جگر کباب شود
سؤال غم زدگان را ز لب دری بگشای
که جان خسته به دریوزه جواب شود
نخفت خسرو مسکین درین هوس شبها
که دیده بر کف پایت نهد به خواب شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و دلتنگی شاعر پرداخته است. شاعر از زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر دل و جان خود صحبت میکند و میگوید که زلفهای معشوق چقدر دلمیفروز و بیمار کنندهاند. او از درد و غم ناشی از عشق شکایت میکند و به نقش معشوق در زندگیاش اشاره مینماید. شاعر به تضاد رنگها نیز اشاره میکند، جایی که به دلیل عشق، چهرهاش سیاه و ناتوان شده است. در کنار این، او به نیاز به حضور معشوق در مجالس و تأثیر او بر دیگران و همچنین به غم و درد عاشقان و درخواستهایشان تأکید دارد. در پایان، احساس تنهایی و هوس خود را با بیان خوابهای شبانهاش در پی معشوق بیان میکند.
هوش مصنوعی: وقتی نسیم به موهای نرم و مواجی بوزد، دل بیننده تاب و تحمل خود را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر عشق و جذابیت معشوق از دین و ایمانش دور شود، دلی که در چنگ زلف او گرفتار شده، دیگر نمیتواند تاب بیاورد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به معشوق، همچون هندو که از آفتاب پرستاری میکند، به زیبایی این چهرههای سفید دچار سوختگی و تیرگی شدم.
هوش مصنوعی: کسی از پشت پرده بیرون بیاید تا جمال زیبا و دلربای بهشت را به چشمان من نشان دهد و آن زیباییها باعث عذابم شود.
هوش مصنوعی: من با هر بدی که چشمان تو به من میکند، راضیام و به خاطر آن آمادهام که دنیا زیر سر دشمنیهای ترکان ویران شود.
هوش مصنوعی: هر زمینی که با آب حیات سیراب شود، حتی زمینهای مرده هم زیر آب زنده خواهند شد.
هوش مصنوعی: وقتی تو در یک مجلس حضور داری، دیگر نیازی به داستان و روایت نیست، زیرا حضور تو به تنهایی دلها را شگفتزده و زخم میزند.
هوش مصنوعی: از افرادی که در غم و اندوه بسر میبرند، بپرس که باید درهای دل را بگشایند، چون روح خسته و دلتنگ به یک امید و پاسخ نیاز دارد.
هوش مصنوعی: خسرو مسکین به خاطر آرزویی دیرینه، شبها نمیخوابد و در خیال خود همه جا، پای محبوبش را زیر سر میگذارد تا خوابش ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیاد لعل تو خون دلم شراب شود
چو باده چشم تو نو شد جگر کباب شود
ز خوندل که دو چشم تو باده می نوشد
فغان و ناله ز خون چون نی و رباب شود
در آن شبی که شراب از لب حبیب خورم
[...]
اگر شراب خوری صد جگر کباب شود
وگر تو مست شوی عالمی خراب شود
ز دیده گر ننهد سر به جیب سیل سرشگ
ز سوز آتش دل سینهام کباب شود
ز جیب پیرهنت هر صباح خیزد نور
[...]
خیال روی تو هر گاه سینه تاب شود
بسینه آینه داغم آفتاب شود
تو گل بسر زدی و شمع گل زسر برداشت
زبیم آنکه مبادا ز شرم آب شود
در آتشم زتغافل نشانده ای، باری
[...]
مباد اهل عمل بیخود از شراب شود
که از خرابی او عالمی خراب شود
نقاب اگر به رخ دلبران حجاب شود
رخ لطیف تو بی پرده از نقاب شود
همان ز تشنه لبی چون سهیل می سوزم
[...]
ز فیض شمع رخت ذره آفتاب شود
غبار در خم زلف تو مشک ناب شود
شراب اگر ندهد نشأه ای ترا، چه عجب
ز شرم لعل تو می در پیاله آب شود!
ز باده بس که برافروخت چهره در گلشن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.