کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۳ چوحاجی احمد کل از در شیخ جدا افتاد زو افغان برآمد روان بر منظر آن حاجی نی زن طربناک و خوش و خندان برآمد چو تابستان رسید و شد هوا گرم کدو افتاد و بادمجان برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: حاجی احمد کل از در شیخ جدا میشود و به سمت افغان میرود. او با حالتی شاداب و خندان روانه میشود. وقتی تابستان فرامیرسد و هوا گرم میشود، کدوها میرسند و بادمجانها هم در میآیند.
هوش مصنوعی: زمانی که حاجی احمد به خاطر مسائلی از شیخ جدا شد، صدای افغان از دلش برخاست.
هوش مصنوعی: روح من در دیدن آن زن خوشچهره و شاداب که در کنار حاجی است، شاد میشود و بر سر شوق میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که تابستان فرا رسید و هوا گرم شد، کدوها از درختان افتادند و بادمجانها رشد کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو لعل آفتاب از کان بر آمد
ز عشق روز شب را جان بر آمد
دو دم از خلق آن حیران برآمد
یکی بی جان دگر با جان برآمد
چو یوسف را ازان بو جان برآمد
ز جان حاضران افغان برآمد
چو گنج از خانهٔ ویران بر آمد
تو گفتی یوسف از زندان برآمد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.