گنجور

 
کمال خجندی

چندین چه بلا و درد است این آه

از عشق تو بر دل من ای ماه

از مجمر سینه می بر آرم

هر لحظه هزار نکهت آه

در راه غمش به سر رو ای دل

کاین است طریق و شرط این راه

دل رفت به چاه لعلش از زلف

کس چون برود بشب تک چاه

باور ز من ارنداری ای جان

اینک به درست ثم بالله

کاین عشق تو با کمال بیدل

چون آتش و موم هست با کاه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سید حسن غزنوی

ای صاحب آن دو زلف کوتاه

شب پوش منه تو بر رخ ماه

منمای به آفتاب رویت

کز رشک مباد گم کند راه

منگر به ستاره تا ستاره

[...]

سیف فرغانی

ای رقعه حسن را رخت شاه

ماییم زحسن رویت آگاه

روی تو مه تمام بر سرو

رخساره گل شکفته بر ماه

در کوی تو کدیه کردن ای دوست

[...]

سلمان ساوجی

امید من است زلف او آه

ز امید دراز و عمر کوتاه

یک شب دل من به زلف او بود

گم کرد دران شب سیه راه

وز تیره شب آتش رخش دید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه