بی لب ساقی مرا می نرود در گلو
نقل ومی آن شما باد کلوا و اشربو
پیر مغان گویدم باده بخور هم ببر
باده کجا میبرم با لب او کرده خو
محتسب خم شکن گر کدویی میشکست
من شکنم هم سرش گرچه کم است از کدو
چون بکشی خوان حسن لب ز نظرها بپوش
ورنه گدایان کنند از پی حلوا غلو
تا بنهم پیش تو هر قدمی را سری
سایه سر من بساخت روز وصال تو دو
گر بکشم زلف تو فکر زبدگو مکن
من چو نگفتم بکس هرچه شنیدم ز تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قول حسینی شنو راه مخالف مرو
راست برو تا حجاز خصم عراقی مشو
دل ز پی جست و جو در بدرو کو بکو
همره او دلبرش میبردش سو بسو
در بدر و کو بکو میرود و میدود
در طلب یار و بار نزد وی و رو برو
در تن و در جان ما معنی ایمان ما
[...]
ابجد عشق و ولاست حکمت اشراقیان
والی یونان بود طفل دبستان او
دل که کنون بیدقی است باش که فرزین شود
چونکه به پایان رسد هفت بیابانِ او
چو حلق آن بیزبان درید تیر عدو
به بازوی شاه کرد گلوی او را رفو
به خنده لب بر گشاد که داشتم آرزو
شوم به راه پدر ز خون خود سرخرو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.