بی لب ساقی مرا می نرود در گلو
نقل ومی آن شما باد کلوا و اشربو
پیر مغان گویدم باده بخور هم ببر
باده کجا میبرم با لب او کرده خو
محتسب خم شکن گر کدویی میشکست
من شکنم هم سرش گرچه کم است از کدو
چون بکشی خوان حسن لب ز نظرها بپوش
ورنه گدایان کنند از پی حلوا غلو
تا بنهم پیش تو هر قدمی را سری
سایه سر من بساخت روز وصال تو دو
گر بکشم زلف تو فکر زبدگو مکن
من چو نگفتم بکس هرچه شنیدم ز تو
دوست تر از هرچه هست صحبت یارست آه
در همه عالم کمال دوست کجا یار کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و شوق به محبوب است. شاعر از عشق خود و تاثیرات آن بر زندگیاش سخن میگوید. او اشاره میکند که بیلبان محبوبش، هیچ می و نقل (شراب) در گلو نمیرود و باده را بدون عشق محبوب، بیمعنا میبیند. همچنین به نصیحت پیر مغان اشاره میکند که باده بنوشد، اما نمیداند چگونه این کار را بدون وجود محبوبش انجام دهد. شاعر از سر سختیهای عشق و بلایای محتسب (ناظر) سخن میآورد و همچنین به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند. در نهایت، او بر اهمیت وجود یار و دوستی در زندگیاش تأکید میکند و جهانی بدون عشق را بیمعنا میداند.
هوش مصنوعی: بدون لبهای ساقی، هیچگاه به گلویم نمیرسد که می و نقل شما را بنوشم. بیایید و بخورید و بنوشید.
هوش مصنوعی: پیر مغان به من میگوید که باده بنوش، اما من نمیتوانم بادهام را ببرم، زیرا با لب او آشنا شدهام.
هوش مصنوعی: اگر نگهبان آداب اجتماعی، کدوئی را بشکند، من هم سر کدو را میشکنم، هرچند قدرت من در این کار کمتر از کدو است.
هوش مصنوعی: هرگاه چهرهی زیبا و دلربایت را از دید مخفی کنی، ممکن است افراد ضعیف النفس به دنبال بهانهها و چیزهای زودگذر بیفتند.
هوش مصنوعی: برای اینکه هر قدمی را در حضور تو بردارم، سایهای از سرم برپا شده است که روزی که به وصال تو برسم، میشود.
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر زلف تو دست به کشتن بزنم، فکر نکن که من به کسی چیزی گفتهام. من هرچه از تو شنیدم را تنها در دل نگه داشتم و به کسی نگفتم.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز به اندازه صحبت با یار و دوست عزیز نیست و این لحظات برای من بسیار ارزشمند و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: در تمام جهان، عشق به دوست و کمال او کجاست و یار کدام است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر در دل حلقه زد، زلف چو زنجیر او
جان به در آمد که کیست؟ گفت که دلبند تو
مشکل کار مرا، از خم ابرو گشاد
باد صبا بوی برد، حال دلم مو به مو
دیده ز رویش بدید، صورت ایمان درست
[...]
قول حسینی شنو راه مخالف مرو
راست برو تا حجاز خصم عراقی مشو
دل ز پی جست و جو در بدرو کو بکو
همره او دلبرش میبردش سو بسو
در بدر و کو بکو میرود و میدود
در طلب یار و بار نزد وی و رو برو
در تن و در جان ما معنی ایمان ما
[...]
ابجد عشق و ولاست حکمت اشراقیان
والی یونان بود طفل دبستان او
دل که کنون بیدقی است باش که فرزین شود
چونکه به پایان رسد هفت بیابانِ او
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.