گنجور

 
کمال خجندی

شه لشکر کش ما برد از ما عقل و هوش و دین

چرا آن ترک کافر کیش غارت می کند چندین

در آن صف کو سپه رائد به قصد غارت دلها

دلی کآنجا نخواهه شد اسیر او زهی مسکین

چو دود آه خود با او رساندم سوخت چشمانش

چه بینی زرق خود صوفی تو کافر سوزی من بین

جهانگیری همین باشد که چون برقع براندازی

رخت فی الحال بگشاید خط زلفت بگیرد چین

مرا هر لحظه با تیر تو جنگ زرگری باشد

چو بیئم نوک آن پیکان به خون دیگری رنگین

به گلگون گر هوس داری که بنشینی به شیرینی

دوچشمم شد به خون گلگون بیا بر چشم من بنشین

کمال امسال چندی شد غزل بر اسب گفت اکثر

سخنهایه سراسری نباشد غالبا به زین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

الا ای ماه مشکین‌مو به پیش آر آن می مشکین

ملا کن ساغر و برنِهْ به دست عاشق مسکین

از آن رخشنده خرم که عشاق را شود زو کم

ز فکرت غم ز دیده نم ز بالا خم ز چهره چین

به رنگ چهره معشوق و اشک دیده عاشق

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

سزد گر سر فرازد ملک و شایدگر بنازد د‌ین

که ‌گیتی در مه آذر گرفت آیین فروردین

به ملک و دین همی نازند شاهان بلنداختر

که آمد شاه ملک‌افروز مهمان قوام‌الدین

کجا باشد ملک چونین سزد دستور او چونان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مولانا

مرا هر دم همی‌گویی که برگو قطعه شیرین

به هر بیتی یکی بوسه بده پهلوی من بنشین

زهی بوسه زهی بوسه زهی حلوا و سنبوسه

برآرد شیر از سنگی که عاجز گشت از او میتین

تو بوسه عشق را دیدی مگر ای دل که پریدی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
خواجوی کرمانی

نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین

مگر هر شب گذر دارد بر آن گیسوی مشک آگین

اگر در باغ بخرامد سهی سرو سمن بویم

خلایق را گمان افتد که فردوسست و حورالعین

چو آن جادوی بیمارش که خون خوردن بود کارش

[...]

جامی

مشو سنگین دلا مشغول چوگان باختن چندین

یکی چوگان حوالت کن به من جانبازی من بین

نظر بر گوی داری اینقدر گویی نمی دانی

که سرگردان تر از گویم درین میدان من مسکین

مزن چوگان مباد افگار گردد آن کف نازک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه