گنجور

 
امیر معزی

سزد گر سر فرازد ملک و شایدگر بنازد د‌ین

که ‌گیتی در مه آذر گرفت آیین فروردین

به ملک و دین همی نازند شاهان بلنداختر

که آمد شاه ملک‌افروز مهمان قوام‌الدین

کجا باشد ملک چونین سزد دستور او چونان

کجا باشد پدر چون آن سزد فرزند او چون این

ز سلطان و ز دستور است هم تمکین و هم ‌دولت

زه ای سلطان با دولت زه‌ای دستور با تمکین

چه جویم فر ا‌فریدون چه گویم عدل نوشر‌وان

چه رانم قصهٔ بیژن چه خوانم نامهٔ گرگین

سخن‌گویم ز سلطانی که با عدلش نیندیشد

گوزن از پنجهٔ ضیغم تذرو از چنگل شاهین

که را بود از جهانداران چنین عدل و چنین سیرت

کرا بود از شهنشاهان چنین رسم و چنین آیین

جهانداری چنین باشد که را ایزد دهد دولت

شهنشاهی چنین باشد کجا دولت‌ کند تلقین

ببخش ای شاه دریادل بکوش ای خسرو عالم

به‌گاه بخشش و کوشش دهی داد و ستانی‌ کین

تو آن شاهی که از شاهان به تو قدر و شرف دارد

نگین و تیغ و تاج و تخت و کلک و ملک و اسب و زین

به توران و به غزنین د‌ر تو را هستند فرمانبر

یکی دارندهٔ توران دگر فرمانده غزنین

سپاهی را که بدخواهت همی ‌گرد آورد شاها

کنی همچون بنات‌النعش اگر هستند چون پروین

کسی کاو برخلاف تو به ‌خواب اندر شود یک شب

زخاک او را سزد بستر زسنگ او را سزد بالین

هر آن شعری‌ که بر نامت بگوید بندهٔ شاعر

به ‌جنات‌النعیم اندر همی‌خوانند حورالعین

به‌تو جاوید و پاینده است هم شادی و هم‌شادی

به شاهی از جهان بگذر به شادی در جهان بنشین

دعاگوی تو دولت باد هر جایی‌ که بنشینی

که چون دولت دعا گوید کند روح‌الامین آمین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

الا ای ماه مشکین‌مو به پیش آر آن می مشکین

ملا کن ساغر و برنِهْ به دست عاشق مسکین

از آن رخشنده خرم که عشاق را شود زو کم

ز فکرت غم ز دیده نم ز بالا خم ز چهره چین

به رنگ چهره معشوق و اشک دیده عاشق

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

از آن دندان چون پروین مرا شد دیده پر پروین

وزان رخسار چون نسرین مرا شد دیده چون نسرین

روا باشدکه نسرین خیزد از نسرین به طبع اندر

ولیکن‌ کی روا باشد که پروین خیزد از پروین

اگر بنماید آن دلبر به چین و هند یک ساعت

[...]

مولانا

مرا هر دم همی‌گویی که برگو قطعه شیرین

به هر بیتی یکی بوسه بده پهلوی من بنشین

زهی بوسه زهی بوسه زهی حلوا و سنبوسه

برآرد شیر از سنگی که عاجز گشت از او میتین

تو بوسه عشق را دیدی مگر ای دل که پریدی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
خواجوی کرمانی

نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین

مگر هر شب گذر دارد بر آن گیسوی مشک آگین

اگر در باغ بخرامد سهی سرو سمن بویم

خلایق را گمان افتد که فردوسست و حورالعین

چو آن جادوی بیمارش که خون خوردن بود کارش

[...]

کمال خجندی

شه لشکر کش ما برد از ما عقل و هوش و دین

چرا آن ترک کافر کیش غارت می کند چندین

در آن صف کو سپه رائد به قصد غارت دلها

دلی کآنجا نخواهه شد اسیر او زهی مسکین

چو دود آه خود با او رساندم سوخت چشمانش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه