راز عشقت ز دل آمد به زبان
مهر در ذره نهفتن نتوان
گفتی از چشم تو خون می آید
هرچه می آید ازو در گذران
دهنت دیدم و گفتم شکر است
گفتمت هرچه خوش آمد به دهان
الاف اگر زد به قدت سرو چمن
گویش اینک گز و اینک میدان
نسبت روی تو کردیم به ماه
ماه چرخی بزد از شادی آن
گفته خون تو ریزیم و کمال
از انتظارم چه کشی باش بر آن
حاکمی خواه بکش خواه ببخش
بندهامه خواه بخوان خواه بران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و احساس عمیق شاعر نسبت به معشوقهاش میپردازد. شاعر میگوید که راز عشقش از دل به زبان آمده و نمیتواند مهر و عشق را در دل پنهان کند. او به معشوقهاش میگوید که از چشمانش اشک میریزد و هر چیزی که به ذهنش میرسد، از او میگذرد. شاعر به زیبایی معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که او را به ماه تشبیه کرده است. در ادامه، شاعر به انتظار و درد عشق اشاره میکند و از معشوقهاش میخواهد که با او مهربان باشد یا او را رها کند. در نهایت، او از قدرت معشوقهاش به عنوان حاکم عشق یاد میکند که میتواند او را ببخشد یا تنبیه کند.
هوش مصنوعی: راز عشق تو از دل به زبان آمد، اما مهر نمیتواند در ذرهها پنهان بماند.
هوش مصنوعی: بگفتی که از چشمان تو اشک میریزد و هر چیزی که میآید، از آن عبور کن.
هوش مصنوعی: وقتی لبانت را دیدم، فکر کردم چقدر خوب است و هر چیزی که به دهانت بیاید را گفتم.
هوش مصنوعی: اگر سایهات بر سروهای چمن بیفتد، بگو که اکنون وقت جشن و شادی است.
هوش مصنوعی: ما زیبایی تو را به ماه نسبت دادیم و از خوشحالی، ماه به دور خود چرخید.
هوش مصنوعی: ما خون تو را به زمین خواهیم ریخت و از شدت انتظارم چه رنجهایی را تحمل خواهم کرد، پس تو نیز بر آنچه میکشی صبر کن.
هوش مصنوعی: ای حاکم، تو میتوانی ما را یا بکش یا ببخش، میتوانی ما را بخوانی یا از خود برانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ضیغمی نسل پذیرفته ز دیو
آهویی نام نهاده یکران
آفتابی، که ز چابک قدمی
بر سر ذره نماید جولان
گر چه پیوسته همه از زر و سیم
گنجها پر کند این کوه کلان
طرف های کمرش برف و یخست
بخل از این بیش نباشد به جهان
طلع الشمس علی الندمان
فاشرب الراح علی الریحان
ای که در خانۀ تو بیگه و گاه
اندر اید همه کس جز مهمان
سفره نان تو گر عورت نیست
چه کنی از همه خلقش پنهان؟
کیست جز نان تو در خانۀ تو
[...]
بدرگاه عماد دولت و دین
که هست ابن یمینش بنده از جان
دو سه فصل از مهمات ضروری
کنم معروض اگر داری سر آن
بدان امید کاندر وقت فرصت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.