گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

راز عشقت ز دل آمد به زبان

مهر در ذره نهفتن نتوان

گفتی از چشم تو خون می آید

هرچه می آید ازو در گذران

دهنت دیدم و گفتم شکر است

گفتمت هرچه خوش آمد به دهان

الاف اگر زد به قدت سرو چمن

گویش اینک گز و اینک میدان

نسبت روی تو کردیم به ماه

ماه چرخی بزد از شادی آن

گفته خون تو ریزیم و کمال

از انتظارم چه کشی باش بر آن

حاکمی خواه بکش خواه ببخش

بندهامه خواه بخوان خواه بران

 
 
 
رودکی

ضیغمی نسل پذیرفته ز دیو

آهویی نام نهاده یکران

آفتابی، که ز چابک قدمی

بر سر ذره نماید جولان

مسعود سعد سلمان

گر چه پیوسته همه از زر و سیم

گنجها پر کند این کوه کلان

طرف های کمرش برف و یخست

بخل از این بیش نباشد به جهان

کمال‌الدین اسماعیل

ای که در خانۀ تو بیگه و گاه

اندر اید همه کس جز مهمان

سفره نان تو گر عورت نیست

چه کنی از همه خلقش پنهان؟

کیست جز نان تو در خانۀ تو

[...]

ابن یمین

بدرگاه عماد دولت و دین

که هست ابن یمینش بنده از جان

دو سه فصل از مهمات ضروری

کنم معروض اگر داری سر آن

بدان امید کاندر وقت فرصت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه