داری لب و دهانی شیرین ولی چه شیرین
بر رخ خطی و خالی مشکین ولی چه مشکین
غارتگریست زلفت ظالم ولی چه ظالم
عاشق کشیست چشمت بیدین ولی چه بیدین
از ماه رنگ گیرد هر چیز و اشک ما هم
از عکس آن دو رخ شد رنگین ولی چه رنگین
بینم بهشت شاید در خواب خوش که شبها
دارم ز آستانت بالین ولی چه بالین
بیمار بود عاشق آن لب که نوش بادش
از قند ساخت شربت شیرین ولی چه شیرین
آبستن آب آن بر در آب سنگ باشد
در پردلی نرا هم سنگین ولی چه سنگین
در خیل دلبرانی سلطان ولی چه سلطان
پیشت کمال بیدل مسکین ولی چه مسکین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت محبوب و معشوقی صحبت میکند که ویژگیهای ظاهری او را با تمثیلهایی شیرین و دلنشین توصیف میکند. شاعر به زیبایی لبها، چشمان و زلفهای محبوب اشاره کرده و نسبت به احساسش در برابر این زیباییها، از درد و رنجهای عاشقانهاش گله میکند. او به تضاد میان زیبایی و دردهای عاشقانهاش اشاره میکند و به نوعی این زیباییها برایش هم شیرین و هم زجرآور هستند. شاعر در نهایت به حالتی گنگ و سردرگم در عشق اشاره دارد و احساس حقارت و مسکینی خود را در برابر عشق و محبوبش بیان میکند.
هوش مصنوعی: تو لب و دهانی خوشبو و خوشمزه داری، اما در عوض بر چهرهات خطی وجود دارد که زیباییات را کم کرده است. اگرچه موهایت سیاه و زیبا هستند، اما این خط بر روی صورتت جلوهاش را تحت تاثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: زیبایی زلف تو مثل یک دزد دلرباست، اما چه ظالم است این عشق که با چشمان تو آدمها را میکشد. چشمان تو به شدت جذاب و فریبندهاند، اما چه فریبندهاند!
هوش مصنوعی: از ماه جلوههای زیبایی به هر چیزی میرسد و اشکهای ما نیز از تصویر آن دو چهره، رنگ و زیبایی خاصی پیدا کرده است، اما واقعاً چه رنگینی!
هوش مصنوعی: در خوابهای خوشم ممکن است بهشت را ببینم، زیرا شبها در کنار درگاه تو خوابیدهام، اما این خواب خوش به چه معنایی است؟
هوش مصنوعی: عاشق، بیمار بود و از لبهایی که با نوش باد شیرین شده بودند، لذت میبرد. آن لبها مانند شربت شیرین بودند، اما شیرینی واقعیشان در افسون و محبت نهفته بود.
هوش مصنوعی: آب دریا در نزدیکی ساحل سنگین است، اما در دل دریا نیز سنگینی وجود دارد. این نشان میدهد که فشار و دشواری ممکن است در هر جایی وجود داشته باشد، حتی اگر در ظاهر متفاوت به نظر برسند.
هوش مصنوعی: در میان همهی دلرباها و زیبایانی که وجود دارند، از آنجا که تویی، ای سلطان عشق، من حقیر و بیچارهی بیدل چه میتوانم بگویم؟ من فقط یک مسکین و خستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از کین بتپرستان در هند و چین و ماچین
پر درد گشت جانت رخ زرد و روی پر چین
باید همیت نا گه یک تاختن بر ایشان
تا زان سگان به شمشیر از دل برون کنی کین
هر شب ز درد و کینه تا روز برنیاید
[...]
بر گرد مه ز عنبر ما هم زده سماطین
چندین هزار خوبی پنهان بزیر زلفین
فرزین زلفگان را بر رخ تو بند کردی
تا رایگان دلم را شه رخ زدی بفرزین
غمگین دلم ز وصلت گردد هماره شادان
[...]
ای ساقی نو آیین پیش آر جام زرین
می ده به دست سلطان بر یاد فتح غزنین
گر چیره شد سلیمان یک چند بر شیاطین
امروز شاه سنجر شد چیره بر سلاطین
پیلان شدند خسته خصمان شدند غمگین
[...]
ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین
زان زلف مشکفامت عشاق گشته مشکین
برخاست بوی ریحان زان طره چو سنبل
بنشست باد بستان زان عارض چو نسرین
یک ره به نیم خنده دندان نمای ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.