نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم
کاغذی بافتم و قند دروه پیچیدم
آن خط از شوق کشیدم من گریان در چشم
حرف حرفش چو قلم گریه کنان بوسیدم
نامه را نیمه به خون سرخ شده و نیمی زرد
نقش آن نام چو بر دیده و رو مالیدم
نقطه آن دهن امکان که ببوسم به خیال
که چو پرگار به گرد تو بس گردیدم
راست ناکرده زبان خواست قلم نام تو برد
بندش از بند جدا کردم و سر ببریدم
دل بگفتا گل از آن دفتر خوبی جزویست
آن چو جزوی ز سخن بود ز دل بشنیدم
تا کی بو نبرد از تو در انفاس کمال
چو گل اوراق جریدة ز صبا پوشیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر علاقه و اشتیاق خود را نسبت به محبوبش بیان میکند. او نامهای با نام محبوبش به خط سبز مینویسد و از شوق و احساساتش به آن مینویسد. گریه و عشق در دل او موج میزند و او هر کلمه را با عشق و اشتیاق میبوسد. نامه به خون و زردی آغشته میشود و شاعر به عمق عشق خود اشاره میکند. او به اهمیت نام محبوبش و تأثیری که بر روح و روانش میگذارد، میپردازد. در نهایت، شاعر آرزوی بوییدن عطر محبوبش را در زندگیاش دارد و به زیبایی و کمال او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نام آن لب که به زیبایی سبز نوشته شده بود، به چشمانم افتاد. کاغذی تهیه کردم و قند را در آن پیچیدم.
هوش مصنوعی: از عشق، آن خط را با اشک در چشمانم کشیدم. هر کلمهاش را مانند قلمی که گریه میکند بوسیدم.
هوش مصنوعی: نامه را به طور نیمهای پر از خون و نیمه دیگرش زرد میبینم، و نام آن را بر چهره و دیدهام مالیدم.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود تو، به دور تو میچرخم و تمام وجودم را وقف درک زیباییهای تو کردهام. در خیال خود، نقطهای از تو را میبوسم و این احساس همچون پرگاری است که در اطراف تو میچرخد.
هوش مصنوعی: زبان راست را به کار نگرفتم و خواستم نام تو را با قلم بنویسم، که این کار سبب شد تا بند زبانم را از بند رها کنم و سر آن را به دو نیم کنم.
هوش مصنوعی: دل گفت: گل، بخشی از آن دفتر زیبایی است. وقتی که از مفاهیم گفتمانی صحبت باشد، از دل شنیدم.
هوش مصنوعی: برای چه مدت از وجود تو بیخبر خواهم بود، مانند گلی که در بادی خنک اوراقش را پوشاندهام؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم
مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم
جهت مهر سلیمان همه تن موم شدم
وز پی نور شدن موم مرا مالیدم
رای او دیدم و رای کژ خود افکندم
[...]
روزها شد که برفتی و به خدمت نرسیدم
هیچ کافر مَکَشاد آن چه من از هجر کشیدم
چه نویسم که چه آمد بر سرم تا تو برفتی
چه ملامت که نبردم چه قیامت که ندیدم
آفتابی تو و چون ذرّه سرآسیمه بماندم
[...]
نام آن لب بخط سبز بجائی دیدم
کاغذی یافتم و قند در و پیچیدم
روی تقویم ز خط خوش مخفی دیدم
جامه روزی که نکو بود بقد ببریدم
بود دسمالچه چون وصله اندام کتان
[...]
من که بی دردی خویش و غم آن را دیدم
صبر ناکرده بآن حال سبب پرسیدم
باز سرگشتهٔ مژگان سیهی گردیدم
باز خود را هدف تیر ملامت دیدم
بازم افکند ز پا شکل همایون فالی
باز بر خاک رهی قرعهٔ صفت گردیدم
باز طفلی لب شوخم ز طرب خندان ساخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.