نام آن لب بخط سبز بجائی دیدم
کاغذی یافتم و قند در و پیچیدم
در جواب آن
روی تقویم ز خط خوش مخفی دیدم
جامه روزی که نکو بود بقد ببریدم
بود دسمالچه چون وصله اندام کتان
حرمتش داشته بردیده و رو مالیدم
برکی پنج گزی بر سر خود بنهادم
قصه غصه دستار فرو پیچیدم
جامه کان نرسد بر قد و لایق نبود
بر تو پوشیده نماند که از او ببریدم
گفتم از میخ در ایجامه همه پاره شدی
گفت من رفتم و اینک عتبه بوسیدم
بود از پشتی سنجاب و سمور و قاقم
این که بر لشکر سرما زدم و کوشیدم
مخفی وصله زده خاص برویش قاری
پرده بر سر صد عیب نهان پوشیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از پیامی که بر روی کاغذی با قند نوشته شده، سخن میگوید. او یادآور میشود که روز خوبی را به یاد میآورد و به زینتهایی که بر سر دارد و لباسهایی که به تن کرده، اشاره میکند. او از دوختن و وصله زدن به لباسها و زیبایی ظاهری خود صحبت میکند و نشان میدهد که با وجود مشکلات و عیبها، سعی دارد تا زیبایی و حرمت خود را حفظ کند. در نهایت شاعر از تلاشهایش در برابر سرما و سختیها میگوید و بر این نکته تأکید میکند که با وجود نواقص، سعی دارد که آنها را بپوشاند.
هوش مصنوعی: به خاطر آن لبان زیبا نوشتم نامی و برایش بر روی کاغذی قند گنجاندم و پیچیدم.
هوش مصنوعی: در تقویم، با خط زیبا تاریخی را دیدم که روز خوبی بود و به اندازهای زیبا بود که آن را به خاطر سپردم.
هوش مصنوعی: دسمالچه مانند پارچهای است که به تنم وصله شده و من به خاطر احترام به آن، آن را با چشم و صورت مالیدم.
هوش مصنوعی: من یک دستمال بزرگ بر روی سرم گذاشتم و داستان اندوه و غم را در دلم پنهان کردم.
هوش مصنوعی: لباسی که بر قامت و تناسب تو نمینشیند، دیگر بر تو پوشیده نمیماند که من از آن کنارهگیری کردم.
هوش مصنوعی: گفتم که از میخ در پیراهنم همه چیز پاره شد، او پاسخ داد که من رفتم و حالا در آستانه در بوسهای زدم.
هوش مصنوعی: از وسایل و ابزارهایی که دارم، برای مقابله با سرمای شدید و مبارزه با آن استفاده کردم و تلاشم را به کار بستم.
هوش مصنوعی: من با استفاده از یک تکه پارچه طراحی خاص، عیبهای پنهان خود را زیر پردهای پوشاندهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم
مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم
جهت مهر سلیمان همه تن موم شدم
وز پی نور شدن موم مرا مالیدم
رای او دیدم و رای کژ خود افکندم
[...]
روزها شد که برفتی و به خدمت نرسیدم
هیچ کافر مَکَشاد آن چه من از هجر کشیدم
چه نویسم که چه آمد بر سرم تا تو برفتی
چه ملامت که نبردم چه قیامت که ندیدم
آفتابی تو و چون ذرّه سرآسیمه بماندم
[...]
نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم
کاغذی بافتم و قند دروه پیچیدم
آن خط از شوق کشیدم من گریان در چشم
حرف حرفش چو قلم گریه کنان بوسیدم
نامه را نیمه به خون سرخ شده و نیمی زرد
[...]
من که بی دردی خویش و غم آن را دیدم
صبر ناکرده بآن حال سبب پرسیدم
باز سرگشتهٔ مژگان سیهی گردیدم
باز خود را هدف تیر ملامت دیدم
بازم افکند ز پا شکل همایون فالی
باز بر خاک رهی قرعهٔ صفت گردیدم
باز طفلی لب شوخم ز طرب خندان ساخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.