دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم
مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم
جهت مهر سلیمان همه تن موم شدم
وز پی نور شدن موم مرا مالیدم
رای او دیدم و رای کژ خود افکندم
نای او گشتم و هم بر لب او نالیدم
او به دست من و کورانه به دستش جستم
من به دست وی و از بیخبران پرسیدم
ساده دل بودم و یا مست و یا دیوانه
ترس ترسان ز زر خویش همیدزدیدم
از ره رخنه چو دزدان به رز خود رفتم
همچو دزدان سمن از گلشن خود می چیدم
بس کن و راز مرا بر سر انگشت مپیچ
که من از پنجه پیچ تو بسی پیچیدم
شمس تبریز که نور مه و اختر هم از اوست
گرچه زارم ز غمش همچو هلال عیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و زیبایی معشوقهاش اشاره میکند و ابراز میکند که از خاطر مردم دوری کرده و به جمال او خیره شده است. او به حالت مستی و فضاهای معنوی پرداخته و به نیکی و بخشایش معشوق خود دچار شده است. شاعر از ناپایداری افکار و احساسات خود میگوید و بیان میکند که برای رسیدن به نور و حقیقت، گاهی باید از خود و میلهای نفسانی فارغ شود. در عین حال، او در عشق به معشوق، از دل تنگی و درد نیز سخن میگوید. در نهایت، اشارهای به شمس تبریز میکند که نماد نور و روشنایی است و عشق به او را با فراز و نشیبهای روحی و عاطفی در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: چشمم را از نگاه کردن به مردم بستم؛ چون زیبایی او را مشاهده کردم، به عطا و بخشش او مست شدم و جانم را به او سپردم.
هوش مصنوعی: برای جلب محبت سلیمان، تمام وجودم را نرم و انعطافپذیر کردم و به دنبال روشنایی و نور بودم و برای رسیدن به آن، خودم را آماده کردم و نرمش به خرج دادم.
هوش مصنوعی: من دست به رأی خود زدم و آن را کنار گذاشتم و به دنبال او رفتم و بر زبانش شکوه و ناله کردم.
هوش مصنوعی: من به طور ناخواسته و بدون دانش قبلی به دنبالش رفتم، و او هم به طور ناآگاهانه به دنبالم آمد. سپس از کسانی که نمیدانستند، سوال کردم.
هوش مصنوعی: من انسان سادهدل و یا مست و دیوانهای بودم که از ترس، طلا و داراییهای خود را میدزدیدم.
هوش مصنوعی: من از مسیری پنهانی به باغ خود رفتم و مانند دزدان، گلهای خوشبو را از باغچهام چیدم.
هوش مصنوعی: دیگر بس کن و راز من را به گردن ننداز، زیرا من از پیچیدگیهای کار تو به اندازه کافی رنج بردهام.
هوش مصنوعی: شمس تبریز، منبع نور و روشنی، حتی ستارهها و ماه هم از او میتابند. باوجود اینکه به خاطر غمش ناراحت و غمگین هستم، همچنان نور من مانند هلال عید در آسمان میتابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
منم آن دزد که شب نقب زدم ببریدم
سر صندوق گشادم گهری دزدیدم
ز زلیخای حرم چادر سر بربودم
چو بدیدم رخ یوسف کف خود ببریدم
سر سودای کسی قصد سر من دارد
[...]
روزها شد که برفتی و به خدمت نرسیدم
هیچ کافر مَکَشاد آن چه من از هجر کشیدم
چه نویسم که چه آمد بر سرم تا تو برفتی
چه ملامت که نبردم چه قیامت که ندیدم
آفتابی تو و چون ذرّه سرآسیمه بماندم
[...]
نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم
کاغذی بافتم و قند دروه پیچیدم
آن خط از شوق کشیدم من گریان در چشم
حرف حرفش چو قلم گریه کنان بوسیدم
نامه را نیمه به خون سرخ شده و نیمی زرد
[...]
نام آن لب بخط سبز بجائی دیدم
کاغذی یافتم و قند در و پیچیدم
روی تقویم ز خط خوش مخفی دیدم
جامه روزی که نکو بود بقد ببریدم
بود دسمالچه چون وصله اندام کتان
[...]
من که بی دردی خویش و غم آن را دیدم
صبر ناکرده بآن حال سبب پرسیدم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.