ما لبت را نمک، شوان ملاحت خوانیم
خال مشکین ترا دانه دلها دانیم
در وفاداری و دلدادگی و جانبازی
آنچه گویند در این باره دو صد چندانیم
از جدایی همه دم هست شکایت ما را
بینی ار با دل پردرد چو نی نالانیم
با دلی پاک از آلایش و با صدق و صفا
جان به کف بهر نثار قدم جانانیم
ساکن کوی نگاریم چو معنا در لفظ
گر به ظاهر نگری بیسر و بیسامانیم
رمز توفیق در این است که در گلشن دهر
همچو بلبل بتوانیم و پر گل خندانیم
پای بندیم به عهد خود و بر وجه کمال
با دل و جان و تن و عاطفه همپیمانیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و وفاداری پرداخته و نشان میدهد که عاشق در نهایت صداقت و پاکی، جان خود را برای معشوق فدای او میکند. شاعر به زیباییهای معشوق اشاره میکند و از درد جدایی و شکایت ناشی از آن سخن میگوید. با وجود مشکلات و دردهای ناشی از عشق، او به وفاداری به وعدهها و پیمانها تأکید میکند و آرزو دارد که مانند بلبل در گلشن عشق، شاد و خندان باشد. به طور کلی، شعر بر تعهد و صداقت در عشق و علاقه تأکید میکند.
هوش مصنوعی: لبهای تو را همچون نمک شیرین میدانیم و زیباییات را میستاییم. خال سیاه تو را نیز دانهای از دلهای عاشقان میشناسیم.
هوش مصنوعی: در راستای وفاداری و عشق و فداکاری، ما به جاهای بسیار بالاتری نسبت به آنچه دیگران میگویند، دست یافتهایم.
هوش مصنوعی: اگر از هم جدا شدهایم، در هر لحظه شکایت ما را میبینی؛ چون دلمان درد دارد، مانند نی ناله میکنیم.
هوش مصنوعی: با دلی نیک و بیآلایش و با صداقت و پاکی، جان خود را برای قربانی قدم محبوب میگذاریم.
هوش مصنوعی: ما در محله محبوبمان همچون معنایی هستیم که در کلمات پنهان شده است. اگر به ظاهر نگاه کنی، به نظر بیسر و سامان میآییم.
هوش مصنوعی: برای موفقیت در زندگی، باید مانند بلبل در باغ زندگی کنیم و به دیگران شادی و زیبایی ببخشیم.
هوش مصنوعی: ما به وعده و پیمان خود وفاداریم و با تمام وجود، از قلب و جان و بدن و احساس، به یکدیگر متعهد هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم
یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم
ور بدانند حق و قیمت خود درشکنند
[...]
خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد
حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم
گر کسی را عملی هست و امیدی دارد
ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم
ما گدای در جانان نه برای نانیم
دل بدادیم وبجان در طلب جانانیم
پای ما بیخ فرو برده بخاک در دوست
چون درخت ازچه بهر باد سری جنبانیم
روز وشب در طلب دایره جمعیت
[...]
ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم
دل به بیهوده بدگوی چرا رنجانیم
محرمی کو که به صاحب غرض از ما گوید
که دگر در حق ما هرچه تو گونی آنیم
زاهد آن به که گذارد به سر خود ما را
[...]
ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم
نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم
گرچه ملّاح جهانیم به دریای غمت
چون وزد باد جفای تو به جان درمانیم
سرو سامان نبود مردم سودازده را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.