گنجور

 
کمال خجندی

ما لبت را نمک، شوان ملاحت خوانیم

خال مشکین ترا دانه دل‌ها دانیم

در وفاداری و دلدادگی و جانبازی

آنچه گویند در این باره دو صد چندانیم

از جدایی همه دم هست شکایت ما را

بینی ار با دل پردرد چو نی نالانیم

با دلی پاک از آلایش و با صدق و صفا

جان به کف بهر نثار قدم جانانیم

ساکن کوی نگاریم چو معنا در لفظ

گر به ظاهر نگری بی‌سر و بی‌سامانیم

رمز توفیق در این است که در گلشن دهر

همچو بلبل بتوانیم و پر گل خندانیم

پای بندیم به عهد خود و بر وجه کمال

با دل و جان و تن و عاطفه هم‌پیمانیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم

ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم

یوسفانند که درمان دل پردردند

که ز مستی بندانند که ما درمانیم

ور بدانند حق و قیمت خود درشکنند

[...]

سعدی

خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد

حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم

گر کسی را عملی هست و امیدی دارد

ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم

سیف فرغانی

ما گدای در جانان نه برای نانیم

دل بدادیم وبجان در طلب جانانیم

پای ما بیخ فرو برده بخاک در دوست

چون درخت ازچه بهر باد سری جنبانیم

روز وشب در طلب دایره جمعیت

[...]

کمال خجندی

ما چو قطع نظر از روی نکو نتوانیم

دل به بیهوده بدگوی چرا رنجانیم

محرمی کو که به صاحب غرض از ما گوید

که دگر در حق ما هرچه تو گونی آنیم

زاهد آن به که گذارد به سر خود ما را

[...]

جهان ملک خاتون

ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم

نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم

گرچه ملّاح جهانیم به دریای غمت

چون وزد باد جفای تو به جان درمانیم

سرو سامان نبود مردم سودازده را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه