از حال دل به دوست نه امکان گفتن است
بر شمع سوز سینه پروانه روشن است
از من بگو به مدعی ای یار آشنای
من فارغم ز قصد تو چون دوست با من است
آن را که دل سوی جم می کشد چو جام
بر سر نوشته اند که خونش به گردن است
جان نگذرد ز کوی نو کان عندلیب غیب
مرغی است کش خطیره قدسی نشیمن است
عاشق شکسته پاش نه در پیش نست و بس
هر جا رود چو زلف تو مسکین فروتن است
ای دل چو بشنوی سخن وصل از آن دهن
باور مکن که آن سخن نامعین است
نام کمال رفت به پاکیزه دامنی
تا در غمت به خون دل آلوده دامن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ناتوانی در بیان احساسات خود به دوست سخن میگوید و به تصویری از عشق و دلتنگی میپردازد. او اشاره میکند که در درون خود شعلهور است و نمیتواند به راحتی احساساتش را بیان کند. شاعر به دوستش میگوید که اگر عشقش خالص باشد، نیازی به ترس از قصد و نیت دیگران نیست. همچنین، او عشق را به پرندهای تشبیه میکند که دور از خانه خود پرواز میکند و در نهایت تأکید میکند که هر سخنی درباره وصل عشق، نمیتواند به سادگی بیان شود، چرا که در دل او درد و غم جاری است. در این یادداشت، مفاهیم عشق، درد و ناپایداری احساسات به وضوح جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: نمیتوانم حال دل خود را به دوست بگویم، اما آتش سوزان سینهام مانند شمعی است که پروانه را روشن میکند.
هوش مصنوعی: به مدعی بگو که من هیچ نگرانی از قصد تو ندارم، زیرا دوستی من با تو قویتر از این حرفهاست.
هوش مصنوعی: آن کسی که دلش به سمت خوشی و لذتی میرود، مانند جامی که بر سر گذاشتهاند، باید بداند که این لذت ممکن است برای او هزینههایی را به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: زندگی بدون حضور در محلهای که غنچههای عشق و زیبایی در آن میبالند، ارزش ندارد. در اینجا، پرندهای آسمانی و قدسی ساکن است که زیبایی و معنویت را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: عاشق شکستخورده، نه در برابر کسی ایستاده و نه خود را بزرگ ببیند؛ او هر جا که برود، مثل موهای تو، humble و فروتن است.
هوش مصنوعی: ای دل، زمانی که صحبت از وصال و نزدیکی میشود، به آن گفتهها اطمینان نکن؛ چرا که این نوع سخنان مبهم و نامشخص هستند.
هوش مصنوعی: کمال و زیبایی تنها در دل پاک و خالص وجود دارد، اما در غم تو، دلم را با خون دل آغشته کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از زین دین عراق و خراسان مزین است
این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است
حاجت نیایدش به دلیلی و حاجتی
کاقبال او شناخته چون روز روشن است
بر قدّ بخت او سَلَبی دوخته است چرخ
[...]
صدرا! بدان خدای که مرغ ثناش را
در کام سالکان طریقت نشیمن است
گامی فراخ در ره حکمش همی رود
این چرخ تنگ بسته که چون کره توسن است
راتب ده وجد که بر خوان قدرتش
[...]
صاحبقرآنی تو فلک را مبرهن است
سلطان نشانی تو در آفاق روشن است
هنگام نام دعوی مردی کند مطرز
در روز نام و ننگ و فتوت کم از زن است
هرجا که فتنه ئیست در اوش منزل است
هر جا که سفله ئیست بر اوش مسکن است
گر بغض نقطه ئیست دل اوش دایره ست
[...]
امشب به راستی شب ما روز روشن است
عید وصال دوست علی رغم دشمن است
باد بهشت میگذرد یا نسیم باغ
یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است
هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.