گر کام خود از لبت بگیرم
چون خضر به سالها نمیرم
زآن دم که تو آمدی به خاطر
فکر همه رفت از ضمیرم
دارم ز غم تو بر دل ریش
دردی که دوا نمیپذیرم
چندان که ز من تو در نغوری
من نیز هم از تو در نفیرم
چون زلف تو گرد آیم از پای
هم زلف تو باد دستگیرم
ای باد بهار کز تو خوشبوست
مجلسی به روایح عبیرم
بگذر به خجند و گر به یاران
از من که به شهر چین اسیرم
زان برد کمال جور آن شوخ
کو محتشم است و من فقیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دردهای ناشی از آن است. شاعر احساس میکند که اگر از لب معشوق کام بگیرد، مانند خضر که از دنیا نمیرود، زنده خواهد ماند. با ورود معشوق به زندگیاش، تمام دغدغهها و افکار دیگر از ذهنش رفته و تنها به غم عشق او فکر میکند. او از درد جدایی و نارسایی در درمان این درد رنج میبرد و از این رو ارتباط عمیقی با معشوق خود دارد. شاعر همچنین به زیباییهای بهار اشاره میکند و احساس میکند که بوی خوشی از این فصل در آید، در حالی که خود در چنگال عشق گرفتار است. به طور کلی، شعر بیانگر شیدایی و احساس اسارت در عشق است.
هوش مصنوعی: اگر از لبانت آرزوهایم را بگیرم، به مانند خضر که همیشه زنده است، هیچگاه نمیمیرم.
هوش مصنوعی: زمانی که تو به زندگیام آمدی، همهٔ افکار و خیالهای دیگر از ذهنم پاک شدند.
هوش مصنوعی: از غم تو دل شکستۀ من دردی دارد که هیچ درمانی برایش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به اندازهای که تو به من توجه نمیکنی، من نیز به تو توجهی نمیکنم.
هوش مصنوعی: زمانی که من دور زلف تو میچرخم، از پای تو نیز زلف تو مرا کمک میکند.
هوش مصنوعی: ای باد بهاری که بوی خوشی را به مجلس آوردهای، تو به خاطر عطر خوشی که به همراه داری، عزیز و گرامی هستی.
هوش مصنوعی: به خجند برو و اگر با دوستانم مواجه شدی، به آنها بگو که من در شهر چین گرفتار شدم.
هوش مصنوعی: از ویژگیهای ناپسند و رفتارهای ناهنجار او برداشت میکنم، در حالی که او بسیار جذاب و با وقار به نظر میرسد و من در این میان شخصی فقیر و بیبهره هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شک نیست در اینکه من اسیرم
کز لطف زیم ز قهر میرم
زنهار مرا مگو که پیرم
پیری و فنا کجا پذیرم
من ماهی چشمه حیاتم
من غرقه بحر شهد و شیرم
جز از لب لعل جان ننوشم
[...]
گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم
از دنیی و آخرت گزیر است
وز صحبت دوست ناگزیرم
ای مرهم ریش دردمندان
[...]
در خواب، چو دامن تو گیرم
بیدار شوم، ولی بمیرم
صد بار ز مهرت ار بمیرم
یک ذره دل از تو بر نگیرم
از شهرم اگر برون کنی سهل
بیرون مگذار از ضمیرم
از من نسزد شکایت تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.