گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم

همنی دار که خود را بر بار اندازم

من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد

سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم

پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک

هرگز از پرده برون می نفتادی رازم

اگر صدم عیب به می خواری و رندی پیداست

در نهان یک هنرم هست که شاهد بازم

نشنود نالهام از ضعف درون هیچ طبیب

زآن جهان آید از آن چونه شنود آوازم

دوش تب داشتم و شب همه شب گرم بدان

که شوی رنجه و آنی به عیادت بازم

درد جانسوز اگر این و جراحت این است

مرهم آن بهتر و درمان که بدینها سازم

باز گفتم که به تبع هرزه بگوینده کمال

این سخن های محال است که می پردازم

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم

که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم

کشته عشق توام جای ملامت باشد؟

خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم

چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش

[...]

سعدی

از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم

همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم

گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی

ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم

نه چنان معتقدم که‌م نظری سیر کند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
اوحدی

به غم خویش چنان شیفته کردی بازم

کز خیال تو به خود نیز نمی‌پردازم

هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود

هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم

گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟

[...]

جهان ملک خاتون

مدّتی تا به غم حال جهان می سازم

شرح حالی ز سر شوق همی پردازم

چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت

به سر کوی تمنّای تو در پروازم

چند رانی من دلسوخته را از بر خویش

[...]

حافظ

در خراباتِ مُغان گر گذر افتد بازم

حاصلِ خرقه و سجاده، روان دربازم

حلقهٔ توبه گر امروز چو زُهّاد زنم

خازنِ میکده فردا نَکُنَد در، بازم

ور چو پروانه دهد دست، فَراغِ بالی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه