شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم
همنی دار که خود را بر بار اندازم
من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد
سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم
پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک
هرگز از پرده برون می نفتادی رازم
اگر صدم عیب به می خواری و رندی پیداست
در نهان یک هنرم هست که شاهد بازم
نشنود نالهام از ضعف درون هیچ طبیب
زآن جهان آید از آن چونه شنود آوازم
دوش تب داشتم و شب همه شب گرم بدان
که شوی رنجه و آنی به عیادت بازم
درد جانسوز اگر این و جراحت این است
مرهم آن بهتر و درمان که بدینها سازم
باز گفتم که به تبع هرزه بگوینده کمال
این سخن های محال است که می پردازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و عشق دردناک است. شاعر به بازیگوشی و زیبایی معشوق اشاره میکند که دلش را میرباید و به سختی میتواند خود را کنترل کند. او خود را به شمعی تشبیه میکند که در حال سوختن است و سوختن در حضور محبوب را آغاز میکند. همچنین، شاعر بیان میکند که راز و دردهای درونیاش را هیچکس نمیشنود و تنها خود اوست که با این احساسات دست و پنجه نرم میکند. او از تب و بیماری خود از شوق دیدار محبوب صحبت میکند و به این نتیجه میرسد که سختیها و دردها بخشی از عشق هستند. در نهایت، به این نکته میپردازد که سخن گفتن درباره این احساسات به طور کامل ممکن نیست و در حال و هوای عشق، گفتگوها به نوعی ناشی از حالت بیپروایی و رندی است.
هوش مصنوعی: چشمهای بازیگوش و جذاب من دلهای زیادی را میکشند و از روی ناز و افسوس، خود را به راحتی به زمین میزنم.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که گرمای سوزانش به پایان میرسد، اما سوختن من در حضور دوست از همان ابتدا آغاز شده است.
هوش مصنوعی: اگر در نظر مردم فراموش نشوی، هرگز اشکم از دل برون نمیریزد و رازم فاش نمیشود.
هوش مصنوعی: اگرچه در ظاهر و در میانهٔ میخواری و رندی من صدها عیب دارم، اما در دل و در نهان یک هنر خاص دارم که همیشه مرا در سختیها یاری میکند.
هوش مصنوعی: هیچ طبیب نمیتواند نالههای من را که از درونم ناشی میشود بشنود، از آن دنیا چگونه میتواند صدای مرا بشنود؟
هوش مصنوعی: دیشب تب داشتم و شب را به سختی گذراندم. بدان که اگر دردی کشیدم، هر لحظه منتظر بودم تا تو به دیدن من بیایی.
هوش مصنوعی: اگر این درد سوزناک و این زخم هست، پس مرهم و درمان بهتر از این است که به این درد و زخم بپردازم.
هوش مصنوعی: باز میگویم که به دنبال سخنانی بیپایه و اساس، کمال این گفتههای غیرمحتمل به حقیقت نمیرسد، اما من همچنان به آنها میپردازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم
کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم
چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
[...]
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کهم نظری سیر کند
[...]
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود
هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم
گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟
[...]
مدّتی تا به غم حال جهان می سازم
شرح حالی ز سر شوق همی پردازم
چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت
به سر کوی تمنّای تو در پروازم
چند رانی من دلسوخته را از بر خویش
[...]
در خراباتِ مُغان گر گذر افتد بازم
حاصلِ خرقه و سجاده، روان دربازم
حلقهٔ توبه گر امروز چو زُهّاد زنم
خازنِ میکده فردا نَکُنَد در، بازم
ور چو پروانه دهد دست، فَراغِ بالی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.