شبی که بی رخ آن شمع مه جبین باشم
به ناله همدم و با درد همنشین باشم
مرا که مهر دلفروز در دلست چو صبح
به صادقیست که بی آ. آنشین باشم
گرم مجال بود در حریم حضرت دوست
چرا مقید فردوس و حورعین باشم
ترا که خرمن مشک است گرد ماه چه باک
اگرچه من ز گدایان خوشه چین باشم
کمال عاشق و رندست حالیا ز ازل
زهی سعادت اگر تا ابد چنین باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به بیان احساسات و آرزوهای خود میپردازد. او از شبهایی میگوید که بدون معشوقش، همچون شمعی بینور و دچار ناله و درد میشود. او احساس میکند که عشقی عمیق در دلش وجود دارد و آرزویش این است که در کنار محبوبش باشد. شاعر به زیبایی حریم حضرت دوست اشاره میکند و معتقد است که اگر چنین فرصتی پیش بیاید، نباید به بهشت و حورعین فکر کند. همچنین او به مقام والای عشق و رند بودن اشاره کرده و بیان میکند که اگر چنین شرایطی برقرار باشد، خوشبختی او تا ابد ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: در شبی که بدون چهره آن معشوق مانند شمع روشن هستم، باید با ناله و شکایت همدم خود و با درد و رنجی که دارم، همراه باشم.
هوش مصنوعی: من که در دل خود محبتی چون خورشید دارم، مانند صبحی هستم که بدون صداقت نمیتوانم به زندگی ادامه دهم.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی برای نزدیکی به خداوند فراهم باشد، چرا باید به بهشت و زیباییهای آن فکر کنم؟
هوش مصنوعی: تو همچون خرمنی از مشک هستی که در دور ماه میدرخشد، پس چه نگرانی داری اگر من فقط از گدایان خوشهچین باشم.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی و زیرک در حال حاضر در اوج کمال است؛ درست از آغاز، خوشبختی بزرگی است اگر من تا ابد همینطور باقی بمانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.