گنجور

 
کمال خجندی

صحبت عاشق و حبیب بهم

فصل گل دان و عندلیب بهم

غم جگر ساخت قسمت من و دل

هر دو خوردیم آن نصب بهم

به تفال قرآن تحسین است

دیدن ناصح و ادیب بهم

بشکافند سقف مقصوره

نعره واعظ و خطیب بهم

نیست فرقی میان این دو برزگ

گر به بینی سگ و رقیب بهم

رنج دیدند هر دو معلوم است

از من افسونگر و طبیب بهم

بافت شهرت چو جمع کرد کمال

غزل و معنی غریب بهم