ترا بر دیده من جاست گفتم
که این جوی و تو سروی راست گفتم
البت گفت از توأم جانست درخواست
مرا از نست این درخواست گفتم
دهانت با دلم گفتا کجایی
که پیدا نیستی، پیداست گفتم
ز من پرسید هرگز میکنی خواب
نکردم این گنه شبهاست گفتم
به تنهانی به سر چون می بری گفت
خیالت روز و شب با ماست گفتم
دلت کو گفت تا با من سپاری
اگر دل نیست جان برجاست گفتم
کمال این درد را گفتی چه درمان
نمی دانم خدا داناست گفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ره اینجا هر که ره اینجاست گفتم
جمال شاه جان پیداست گفتم
رخت جنت قدت طوبی است گفتم
حدیثی خوب و حرف راست گفتم
رخش را چون نگویم روز عید است
که زلفش را شب یلداست گفتم
بگو گفت آنچه نازیباست در من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.