گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

مرا گویند عاشق گرد و بیدل

چه کار آید مرا تحصیل حاصل

حدیث آب چشم خویش با دوست

نگفتم کأن حدیثی بود نازل

مرا چون دید گریان گفت رفتم

که باران است و خواهد راه شد گل

چه اختر بود کامشب بر سرم تاخت

که به در خانه من ساخت منزل

به أو خستگان دارد بی میل

بود سرو سهی با باد مایل

به دل گفتم که هیچ آن زلف دلبند

گشاید مشکل ما گفت مشکل

نکو خواندنه ماه آسمانت

بقین بودست الألقابه تنزل

درو بامت پر از دلها عجب نیست

تو عیاری بود عیار پر دل

کمال آن دم که روز رحلت اوست

نخواهد بست جز مهرت به محمل

 
 
 
منوچهری

الا یا خیمگی! خیمه فروهل

که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل

تبیره زن بزد طبل نخستین

شتربانان همی‌بندند محمل

نماز شام نزدیکست و امشب

[...]

باباطاهر

حرامم بی‌ته بی آلاله و گل

حرامم بی‌ته بی آواز بلبل

حرامم بی اگر بی‌ته نشینم

کشم در پای گلبن ساغر مُل

مسعود سعد سلمان

به علم فلسفه چندین چه نازی

که باشد فلسفی دایم معطل

هزاران گونه مشکل بیش بینم

در آن زلفین مفتول مسلسل

ارکب حل شکل کل یوم

[...]

ابوالفرج رونی

فلک در سایه پر حواصل

زمین را پر طوطی کرد حاصل

هوا بر سیرت ضحاک ظالم

گزید آئین نوشروان عادل

خزان را با بهار از لعب شطرنج

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه