ای رایت جمال تو نقش نگین دل
عشقت نهاده داغ جفا بر جبین دل
خلوتسرای عشق تو دارالامان جان
مشکل گشای سر تو روح الامین دل
در دامن وصال تو خواهم که ریختن
نقد وجود خویشتن از آستین دل
یارب چه تیره میشودم روز زندگی
زیرا که نیست صبح وصالت قرین دل
از حال زار خویش کمال ار کند بیان
حاجت روا کنی که ندارد حزین دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای غمزه ات کشیده خدنگی بکین دل
ترک کمانکش تو گرفته کمین دل
ز کشت عمر خویش ندانم چه بر خورد
آنکو نکاشت تخم غمت در زمین دل
مقبول حضرتست چنان مقبلی که او
[...]
از نور بندگیست فروغ جبین دل
جز «عبده» چه نقش سزد بر نگین دل
گام مراد یافته از حاصل دو کون
پاشید آنکه تخم وفا در زمین دل
دارد ز بس لطافت اندام چون خیال
[...]
کس را چه آگهی است ز فکر متین دل
سرها شکسته بر سر آیین و دین دل
یک بار چون خیال گر افتی به دست من
مالم چها جبین تو را بر جبین دل
دانی چه می کشند ز دست دل تو خلق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.