لب میگزد چو چشم گشایم بدیدنش
خوشتر ز دیدنست مرا لب گزیدنش
لرزان دلمهز بیم جدانیست همچو برگ
ر بنگر ز شاخ لرزه به وقت بریدنش
چندانکه با قدت صفت سرو می کنند
پست است این سخن نتوانم شنیدنش
چون صید از کشیدن دام اوفتد به بند
دام دل است زلف تو خواهم کشیدنش
دل در کمند زلف تو گور میکن اضطراف
صیاد را ز مرغ خوش آبده طپیدنش
در جان چو درد عشق تو آرامگاه ساخت
درمان میادم ار طلیم آرمیدنش
ساکن نکرد گریه ز دل فرقت کمال
سوز کباب کم نشد از خون چکیدنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف احساسات عمیق و پیچیده عاشقانه است. شاعر به زیبایی زلـف و لب معشوق اشاره میکند و نشان میدهد که دیدن او و احساس شیرین لب گزیدن از او، برایش خوشایندتر از خود دیدن معشوق است. او توصیفهایی از لرزش و جدایی را با آوردن مثالی از برگ و شاخه بیان میکند و احساس درد و نگرانی را به تصویر میکشد. در ادامه، شاعر از دل در دام زلف معشوق و همچنین درد ناشی از عشق صحبت میکند و میگوید که در دل خود آرامگاهی برای عشق ساخته است. گریه و سوز دل او نیز نشاندهندهی عمق احساساتش و ادامهی درد و رنج ناشی از جدایی است. این اشعار همگی نشاندهنده ی عشق عمیق، حسرت و احساسات لطیف و دردناک عاشقانه نویسنده است.
هوش مصنوعی: وقتی که چشمهایم را باز میکنم و نگاهش میکنم، لبم را میگزم؛ زیرا دیدن او برایم دلچسبتر از لب گزیدن است.
هوش مصنوعی: ترس و اضطراب جدایی باعث لرزش دل اوست، مانند برگی که هنگام بریدن از شاخه میلرزد.
هوش مصنوعی: هرقدر هم کسانی قد و قامت تو را با درخت سرو مقایسه کنند، باز هم من توان شنیدن این حرف را ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی که شکار از دام رها شود، ما در دام دیگری گرفتار میشویم. من میخواهم موی تو را به دام بگیرم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلفهای تو گرفتار شده و در این حال، قلب صیاد را از شادی به تپش درآورده است، انگار که مرغی خوشآب و رنگ از پرو بالش میجهد.
هوش مصنوعی: در جان من، عشق تو مانند یک آرامگاه جای گرفته است و من در این درد عشق، به یاد تو آرامش مییابم، حتی اگر در اینجا محو شوم.
هوش مصنوعی: اشک و درد جدایی موجب نشده که شدت سوزش و عذاب کبابی که در دل دارم، کم شود. حتی با اینکه گریهها بیوقفه میریزند، همچنان آن درد و آتش درونم باقیست و هیچ تضعیفی در آن احساس نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دارم بتی که کار نظر نیست دیدنش
رم یاد می دهد به غزال آرمیدنش
داغم از آن که گوش چرا می کند به غیر
غم نیست از نصیحت من ناشنیدنش
دارم مهی که شرح جفایش چسان کنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.