گنه دیده گراینست که کردم نگهش
دل مینادشب و روز بجز در نگهش
روی از ماه تمام ابروی او ماه نوست
دیدمی هر دو اگر دیده شدی مه به مهش
چون روم بر اثر او مرو ای سایه به من
که تحمل نکند بار گران خاک رهش
گر به اشکم نظر افکندی و شد چشم تو سرخ
باز بروی رقیب افکن و گردان سیهش
دل در افتاد در آن چاه ذقن چشم به زلف
به رسن های بریده که برآرد ز چهش
جان براینست که تنها خورد اندیشه تو
دل در اندیشه آن که ندهد فرحش
از تو بوسی طلبیدست بدریوزه کمال
تا کی این بخل تو دشنام ندادی بدهش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
از چه توبه نکند خواجه؟ که هر کجا که بود
قدحی می بخورد راست کند زود هراش
صفدری ، که از هنر اوست معالی دلخوش
دولت افگنده بدرگاه رفیعت مفرش
میر زنگی حبش ، آنکه حسامش کردست
روز اعدا بسیاهی چو رخ زنگ و حبش
شیر مردی ، که چو بیرون کند از ترکش تیر
[...]
رویت از روم نشان دارد و زلفت زحبش
نکند عیش مرا جز حبش و روم تو خوش
خانه من ز جمال تو چو فردوس شده است
خانه فردوس شود با صنم حورا فش
آتش عشق توام کرد پرستنده خویش
[...]
شاهد آنجا که رود حرمت و عزت بیند
ور برانند به قهرش پدر و مادر و خویش
مرد هرچند سرافراز بود همچون شمع
آخر کار همان به که فروتن باشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.