گنه دیده گراینست که کردم نگهش
دل مینادشب و روز بجز در نگهش
روی از ماه تمام ابروی او ماه نوست
دیدمی هر دو اگر دیده شدی مه به مهش
چون روم بر اثر او مرو ای سایه به من
که تحمل نکند بار گران خاک رهش
گر به اشکم نظر افکندی و شد چشم تو سرخ
باز بروی رقیب افکن و گردان سیهش
دل در افتاد در آن چاه ذقن چشم به زلف
به رسن های بریده که برآرد ز چهش
جان براینست که تنها خورد اندیشه تو
دل در اندیشه آن که ندهد فرحش
از تو بوسی طلبیدست بدریوزه کمال
تا کی این بخل تو دشنام ندادی بدهش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عاشقانههایی با معشوق خاصی است. شاعر از احساسات عمیق و دردهای عشق سخن میگوید. او به زیباییهای معشوقش اشاره میکند و میگوید که چگونه دیدن معشوق برایش آسایش و خوشی به ارمغان میآورد. همچنین، او از رنج و اندوهی که به خاطر دوری از معشوق متحمل میشود سخن میگوید و ابراز میکند که چقدر میخواهد از توجه و محبت معشوق بهرهمند شود. در نهایت، شاعر از معشوقش میخواهد تا با او مهربانتر باشد و به احساساتش پاسخ مثبت بدهد.
هوش مصنوعی: اگر من گناهکاری هستم که به آن چشم نگاه کردهام، دل میسوزانم. شب و روز غیر از نگاهش چیزی برای من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای او مانند ماه کامل است و ابروهایش مثل ماه نو میباشد. اگر به او نگاه کنی، زیباییاش به اندازهی ماه درخشان است.
هوش مصنوعی: وقتی که بخواهم از دنبالش بروم، ای سایه، تو بیا کنار من، چرا که قدرت تحمل بار سنگین مسیر او را ندارم.
هوش مصنوعی: اگر به اشک من نگاهی بیندازی و چشمانت سرخ شود، سپس به رقیبت نگاه کن و دلت را بر او متمرکز کن.
هوش مصنوعی: دل در چاهی افتاده و نگاهش به زلف کسی است که مانند ریسمانهایی رشتهکشیده و پاره شده، این دل آرزو دارد که از آن چاه رهایی یابد.
هوش مصنوعی: دل فقط به خاطر تو میتپد و به فکر توست، در حالی که کسی دیگر نمیتواند شادیاش را به او بدهد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که بیدریغی و خودداری تو از نشان دادن محبت و بخشش، به یک درخت کمال (شخصی بزرگوار و کامل) آسیب میزند. آیا تا کی میخواهی این رفتار خشن و ناسزاگویانه را ادامه دهی و به او محبت نکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صفدری ، که از هنر اوست معالی دلخوش
دولت افگنده بدرگاه رفیعت مفرش
میر زنگی حبش ، آنکه حسامش کردست
روز اعدا بسیاهی چو رخ زنگ و حبش
شیر مردی ، که چو بیرون کند از ترکش تیر
[...]
رویت از روم نشان دارد و زلفت زحبش
نکند عیش مرا جز حبش و روم تو خوش
خانه من ز جمال تو چو فردوس شده است
خانه فردوس شود با صنم حورا فش
آتش عشق توام کرد پرستنده خویش
[...]
مرد هرچند سرافراز بود همچون شمع
آخر کار همان به که فروتن باشد
ساحلی نیست به از شستن دست از جانش
آن که سیلاب ز پی دارد و دریا درپیش
کرده ام خاک در میکده را بستر خویش
می گذارم چو سبو، دست به زیر سر خویش
ما سمندرصفتان بلبل گلخن زادیم
سبزه عیش ندیدیم زبوم وبرخوبش
در غمت صبر و ثباتم همه آشوب شده ست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.