گنجور

 
عمعق بخاری

دوش آن صنم سنگدل سیم بنا گوش

آمد بر من تنگ دل و خسته و مدهوش

دو نرگس مخمور چو دو نایژه خون

دو لعل گهر پوش چو دو ناوچه نوش

ای عارض سیمینش پر از قطره سیماب

ای زلفک مشکینش پر از عنبر پر جوش

دو لب چو دو تا لعل و دو یاقوت شکر بار

دو رخ چو دو گلبرگ و دو خورشید زره پوش

از خون رخ رنگینش پر از جدول تقویم

وز اشک پر از گوهر ناسفته بناگوش

غرقه شده از خون دل آن چهره شیرینش

تیره شد از گرد غم آن صورت نیکوش

آمد بر من، گفت: زهی یار وفادار

بس زود شد این بیعت و سوگند فراموش

ما را ببها عرضه کند پیش تو نخاس

تو سنگدل از دور همی بینی و خاموش

ای راه خرد بسته، گهی چند بره آی

وی سد جفا بسته، زمانی بوفا کوش

بی قدرترین کس منم امروز بر تو

یاد آیدت آن گه که تهی ماند آگوش

بس خون که فرو ریزی شبگیر ببالین

آن شب که مرا جویی از دامن شب پوش

 
 
 
رودکی

گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی

تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش

کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک

بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش

ناصرخسرو

ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش

وز عمر و جهان بهرهٔ خود کرده فراموش

هر گه که همیشه دل تو بیهش و خفته است

بیدار چه سود است تو را چشم چو خرگوش؟

این دهر نهنگ است، فرو خواهد خوردنت

[...]

سنایی

ای بس قدح درد که کردست دلم نوش

دور از لب و دندان شما بی خبران دوش

گه بوسه همی داد بر آن درد لب و چشم

گه رقص همی کرد بر آن حال دل و هوش

گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال

[...]

حکیم نزاری

سرمست درآمد ز درم نیمه شبی دوش

ماهی که به یک غمزه ببرد از دل ما هوش

برجستم و گفتم که به بر در کشم او را

گفتا نه کنار است و نه بوس است و نه آغوش

از ما چه خطا رفت وفای تو همین بود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش

وان تلخی گفتار و شکر خنده خون نوش

رسوا شدم از حالت خود زان که همه جاست

رخساره به گفتار و من دلشده خاموش

پوشیده نماند آتش من در تن چون کاه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه