گنجور

 
کمال خجندی

من طلب کردم وصالت روز و شب

یافتم اینکه به حکم من طلب

حلقه قلعه گشای من قرع

بر دلم بگشاد درهای طرب

از مدینه شمع گیرید و چراغ

چند می آرید قندیل از حلب

کعبه جان را زد آتش عشق سوخت

در تب بن تن صد بولهب

یعنی از ما عشق آموزید عشق

چند خواندن بی ادب علم ادب

از کتاب عزنست این انتخاب

اگر اصولی داری اینک منتخب

در عجم فتح سخن کردی کمال

فاتح ابواب المعانی فی العرب

 
 
 
ادیب صابر

ای خجل با روی و زلفت روز و شب

مانده ام با روی و زلفت در عجب

رویت از روز است یا روز از رخت

شب ز زلف توست یا زلفت ز شب

کرده ای از روی روزی مختصر

[...]

عطار

ای عجب دردی است دل را بس عجب

مانده در اندیشهٔ آن روز و شب

اوفتاده در رهی بی پای و سر

همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

چند باشم آخر اندر راه عشق

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۳۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه